قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زورق عشق

ای امامی که با هرم اشکها آشنایی و راز دلتنگیها ی نفس گیر را خوب میدانی ،

ای کسی که دستهای اجابت را می فشاری و با قلقله نیازها در صحن و سرایت کسی را ناامید از درگاهت نمی رانی ،

ای که هربار پایمان لغزید و دوباره به سویت آمدیم باز زیر سایه ات جا داشتیم ،


ای امامی که لا به لای مناجاتها مشهودی و ناخوشی احوال را مرهمی،

ای که بیقراریهای بی تاب کننده را درمانی، کلمه به کلمه ، حرف به حرف ، چکه چکه می باری بر دست نوشته هایم و من یاد می گیرم وقتی تلخ و کلافه و خسته ام برای رهایی از این همه دغدغه " تو" را طوری طواف کنم که تعبیر عاشقانه های با تو بودن در وجودم جان بگیرد.

وقتی دیر می شود و طلبیده نمی شوم ، خیال فاصله گرفتن از" تو" کابوس می شود کنج دلم وبود و نبودم بوی هراس می گیرد و این "تو"یی که مرا از پیله ام بیرون می کشی و به یادم می آوری جایی در این شهر گنبد و بارگاهی است که می تواند به مهربان ترین شکل ممکن این بیقرار ناآرام را آرام کند...

این بی قرار را که هر وقت سیلی می خورد از روزگار یادش می آید کسی هست که سنگینی بی پناهی اش را تسلی شود.

دلم می خواهد زیارت نامه ات را ضیافت قلبم کنم، بغض کنم و بغضم بترکد و در وادی درد دلهای اشک آلودم به لکنت بی افتم ...

دلم می خواهد روحم که سنگین می شود تو معجزه کنی تا من تشنه نمانم محبتت را .

همین که قافیه های عشق را برایت ردیف می کنم،

همین که با تمام وجودم تو را به نام صدا می زنم،

همین که حضور تو را به حقیقت دلسرد کننده روزهایم پیوند میزنم همه اینها یعنی در این برهوت بی کسی تنها نیستم، تو هستی و من به بودنت دلخوشم.

در هیاهوی زائران ، حضور تو آنقدر پر رنگ است که نمی شود در کنار تو بود و ردی از حضورت را بر بوم خاطرات حک نکرد. خوب است که تو هستی و عاشقانه هایمان در کنارت تفسیر می شود.

حالا میلاد تو است

و ما مشتاقیم به دستی که تو از سر کَرَم و کرامت بر سرمان می کشی و ما یادمان می ماند که بهشت همینجاست، همینجایی که تو تسلی میدهی،آرامش می بخشی و اجابت میکنی.

السلام و علیک یا غریب الغربا...


[ شنبه 93/6/15 ] [ 11:37 عصر ] [ مهسا آسایش ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
امکانات وب
خرید بک لینک