قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زورق عشق

از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند:

25 راه موفقیت از زبان امام صادق(ع)

بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگى و جوانمردى یافتم.

و تندرستى و رستگارى را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه ‏گیرى (مثبت و سازنده) یافتم.

و سنگینى ترازوى اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهى به یگانگى خدای تعالى و رسالت حضرت محمد (ص) یافتم.

سرعت در ورود به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه براى خداى تعالى یافتم.

و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) براى خشنودى خدا یافتم.

و شیرینى عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترک گناه یافتم.

و رقت (نرمى) قلب را جستجو نمودم، پس آن را در گرسنگى و تشنگى (روزه) یافتم.

و روشنى قلب را جستجو نمودم، پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.

و (آسانى) عبور بر صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه یافتم.

و روشنى رخسار را جستجو نمودم، پس آن را در نماز شب یافتم.

و فضیلت جهاد را جستجو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگى زن و فرزند یافتم

و دوستى خداى تعالى را جستجو کردم، پس آن را در دشمنى با گنهکاران یافتم.

و سرورى و بزرگى را جستجو نمودم، پس آن را در خیرخواهى براى بندگان خدا یافتم.

و آسایش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در کمى ثروت یافتم.

و کارهاى پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شکیبایى یافتم.

و بلندى قدر و حسب را جستجو نمودم، پس آن را در دانش یافتم.

و عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهیزکاری یافتم .

و آسایش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسایى یافتم.

برترى و بزرگوارى را جستجو نمودم، پس آن را در فروتنى یافتم.

و عزت (ارجمندى) را جستجو نمودم، پس آن را در راستى و درستى یافتم.

و نرمى و فروتنى را جستجو نمودم، پس آن را در روزه یافتم.

و توانگرى را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت یافتم.

و آرامش و همدمى را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن یافتم.

و همراهى و گفتگوى با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخویى یافتم.

و خوشنودى خدای تعالى را جستجو نمودم، پس آن را در نیکى به پدر و مادر یافتم.

 


[ دوشنبه 91/11/9 ] [ 10:56 عصر ] [ مهسا آسایش ]

 

 

 

 

 

 

 

 

شهید علیرضا رنجبر در سال 1338 در آمل متولد گردید . بعد از اتمام تحصیلات موفق به اخذ دیپلم شد و چون کار ثابتی نداشت به کارهای مختلفی از قبیل بنایی و نجاری و غیره مشغول بود تا اینکه پدرش را در تصادف از دست داد و او مسئولیت خانواده را بر عهده گرفت.

شهید رنجبر از نظر اخلاقی نمونه و بسیار متواضع و خیلی نسبت به مردم دلسوز بود و همیشه می گفت اول باید به کار مردم رسیدگی کرد . ایشان بعد از انقلاب در تمام تظاهرات شرکت می کرد تا اینکه انجمن اسلامی مسجد صاحب الزمان علیه السلام شروع به کار کرد. و او در آنجا فعالیت خود را آغاز کرد و در ساختن انجمن بسیار نقش فعالی داشت. گاهی اوقات خانواده اش می گفتند که شبها بیرون نرو چون ما غیر از تو کسی را نداریم ولی او قبول نمی کرد و می گفت از همه بالاتر خدا هست و شما خدا را دارید . در زمان فراغت از درس، کمک های اولیه را به اهالی محل می آموخت تا در مواقع اضطراری بتوانند به کمک دیکر برادران و خواهران خود بشتابند.

این شهید بزرگوار در شب سه شنبه 60/11/6به اتفاق دیگر دوستان هم رزمش جلوی بیمارستان 17 شهریور به دست جلادان آمریکایی اعدام شد و شربت پر افتخار شهادت را نوشید.


[ چهارشنبه 91/11/4 ] [ 10:41 عصر ] [ مهسا آسایش ]













شب سه شنبه نماز جماعت را با برادران خواندند و شام خوردند و بعد به خواندن دعای توسل پرداختند گویی به درگاه خدا توسل می جستند که همه با هم در آن شب شهید شوند .

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی نامه شهید منوچهر قلی نژاد

شهید منوچهر قلی نژاد در سال 1341 در شهر آمل چشم به جهان گشود . از ابتدای کودکی به همراه پدرش به جلسات درس و قرآن به مراسم عزاداری سید الشهدا می رفت و عشق و علاقه ای وافر به اسلام و قرآن کریم داشت .

کلاس دوم راهنمایی را به پایان رسانیده و سپس برای کمک به تامین خانواده در کنار پدرش به کار پرداخت . او در دوران انقلاب همواره در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد و نسبت به روحانیت خصوصا امام احترام خاصی قائل بود . پس از انقلاب به همکاری در نهادهای انقلابی پرداخت . روزها کار می کرد و شبها به گشت و پاکسازس و شعار نویسی روی دیوارهای شهر می پرداخت .

شب سه شنبه نماز جماعت را با برادران خواندند و شام خوردند و بعد به خواندن دعای توسل پرداختند گویی به درگاه خدا توسل می جستند که همه با هم در آن شب شهید شوند . آنگاه همه با هم به طرف انجمن اسلامی رفتند و چند قوطی رنگ برداشتند و عازم اسپه کلا شده و مشغول رنگ زدن بودند که صدای تیر اندازی را شنیدند . به سوی محل تیراندازی رفتند در انجا با گروه مزدوران جنگلی روبرو شدند . زمانی که یکی از مزدوران سیلی محکمی به گوش شهید جعفر هندوئی نواخت برادر شهید محمد نژاد

یقه آن مزدور را چسبید و گفت خجالت نمی کشی که تو با اسلحه و او بدون اسلحه است و او را می زنی . سرانجام آن کافران از خدا بی خبر او و دیگر یارانش را جلوی بیمارستان 17 شهریور

ناجوانمردانه شهید نمودند . او و دیگر یارانش به دیدار خدایشان شتافتند .


[ چهارشنبه 91/11/4 ] [ 10:39 عصر ] [ مهسا آسایش ]













وقتی که مبارزات علیه رژیم طاغوت شروع شد شهید عبدی نژاد که در مکتب امام حسین علیه السلام بزرگ شده بود و نمی توانست ذلت را تحمل کند،با مردم وارد صحنه مبارزه شد و برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید

شهید عبدی نژاد در سال 1339 در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود . در سن 7 سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس چهارم ابتدایی تحصیل نمود . بعد از آن به شغل خیاطی مشغول شد.

وقتی که مبارزات علیه رژیم طاغوت شروع شد شهید عبدی نژاد که در مکتب امام حسین علیه السلام بزرگ شده بود و نمی توانست ذلت را تحمل کند،با مردم وارد صحنه مبارزه شد و برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید.

با سرنگونی رژیم پهلوی و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به رهبری امام عظیم الشان خمینی کبیر ، به این فکر بود که باید از دستاوردهای انقلاب محافظت شود برای همین  خود را به ارتش معرفی کرد و در دوران آموزشی بود که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی شروع شد . او به کردستان اعزام شد و مجروح گشت تا اینکه بعد از خدمت سربازی به آمل باز می گردد و در مغازه جوشکاری برادرش مشغول کار می شود .

شهید با مردم برخوردی خوب و دوستانه و رفتاری اسلامی داشته است. چند روز قبل از شهادتش سخت مشغول فعالیت می شود و به خانواده اش می کوید مانع فعالیت من نشوید و باید برای پیروزی اسلام و نابودی دشمنان اسلام فعالیت بیشتری کنیم ، شب 60/11/6 که جهت پاکسازی شهر به اتفاق دیگر برادران به آنجا رفته بودند توسط دشمن کمین زده می شود و با گلوله ایشان را به شهادت می رسانند .


[ چهارشنبه 91/11/4 ] [ 10:35 عصر ] [ مهسا آسایش ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
امکانات وب
خرید بک لینک