قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زورق عشق

تصویر

روزی روزگاری، عابد خداپرست در جستجوی حقیقت ، درعبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم! آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد. سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت!

مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟ به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شب که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم. تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، شبی که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی!


[ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 11:18 عصر ] [ مهسا آسایش ]

تصویر

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند. پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده . نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی. نداشتن دوست و همراهی واقعی است که در سخت ترین شرایط یار تو باشد . به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است . یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است!


[ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 11:14 عصر ] [ مهسا آسایش ]
<      1   2      

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
امکانات وب
خرید بک لینک