قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زورق عشق

روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او سجاده اش عبور کرد.مرد نمازش را قطع کرد و داد زد: "هی!!! چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟"مجنون به خود آمد و گفت: "من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم، تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی؟"



[ جمعه 91/4/23 ] [ 10:23 عصر ] [ مهسا آسایش ]

خدایا ...

 با همه ی فاصله‌ای که از تو گرفته‌ایم ...

 هنوز هم ، چقدر به ما نزدیکی ...

 

جملات زیبا گیله مرد


[ جمعه 91/4/23 ] [ 10:11 عصر ] [ مهسا آسایش ]

روزی تمامی عناصر طبیعت به سراغ عارفی آمدند آب گفت من از این زندگی بی انتها و تکراری خسته ام هر روز باید یک مسیر را بروم یا در جایی بمانم .

 خورشید نیز رو به عارف کرد و گفت من هم خسته ام ازاین رکود و یکجا ماندن و نور افشانی ، تنوعی در کارم نیست .

 باد نیز به صدا در آمد : من نیز خسته ام امروز اینجا فردا آنجا از رفتن خسته ام .

 مار از پشت سنگی بیرون آمد و اظهار خستگی کرد و گفت نمی شد به خدا بگویی کار ما را عوض کند و ما را از یک نواختی در بیاورد .

 عارف با خود اندیشید ناگهان خفاش را دید گفت : شنیدی چه گفتند آیا به خدا بگویم به نظر تو چه کار کنم .

 خفاش گفت :اینها نمی دانند که وظیفه ایشان در همین است پس تو کاری برای آنها نمی توانی بکنی و بیخود به سراغ خدا نرو . زندگی همین است . اگر به فرمان خدا آمده ایم باید به دنبال هدفی که او مشخص کرده نیز باشیم و اعتراض نکنیم .

 آب رو به خفاش کرد و گفت : از این به بعد من می دانم تو اگر از من بخوری می میری .

 خورشید گفت : هر جا تو را ببینم می سوزانمت .

 باد گفت : هر وقت پرواز کنی بالهایت را می شکنم .

مار گفت : ببینمت نیشت می زنم .

 خفاش ترسید و به غاری پناه برد و رو به آسمان به خدا گفت : پروردگارا من توکل به تو دارم و از شر اینها به تو پناه می آورم با وجود همه این تهدیدها من به دنبال هدفی که برای آن خلقم کردی می روم .

 ندا آمد :ای خفاش چون تو به من توکل کردی نگران مباش در سینه تو شیری قرار دادم که تو را محتاج آب نکند و و هر وقت تشنه بودی از آن شیر بنوش ،تو را با روز کاری نباشد تا خورشید تو را ببیند ، روزها تو را خواب می کنم و شبها بیرون بیا تا از سوختن در امان باشی ، باد بر تو غلبه نخواهد کرد زیرا بالهایت را به گونه ای ساختم که در باد نیز به راحتی حرکت کنی و در سرگین تو بویی قرار دادم تا مار از بوی آن بدش بیاید .

 

((کاش توکل ما انسانها نیز به پروردگار یکتا ذره ای از توکل خفاش بود اگر بود خدا چه ها که به ما نمی داد .))


[ چهارشنبه 91/4/21 ] [ 11:56 عصر ] [ مهسا آسایش ]

1-خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود،
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی ،
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود،
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟

4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی،
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی،
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود،
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟

7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود،
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟

8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی،
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی،
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی،
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می کردی؟


[ سه شنبه 91/4/20 ] [ 11:38 عصر ] [ مهسا آسایش ]

خودتان باشید. اگر سعی کنید یک نفر دیگر باشید، فقط خودتان را تلف کرده‌اید. خودِ درونیتان را در آغوش بکشید و بدانید که هیچکس ایده‌ها، توانایی‌ها و زیبایی شما را ندارد. همانی باشید که از خودتان می‌شناسید، بهترین مدل خودتان. و از اینها گذشته، با خودتان صادق باشید.

از همین امروز شروع کنید...

 

1)اولویت‌هایتان را مشخص کنید.

 20 سال دیگر واقعاً مهم نیست که امروز چه کفشی پوشیده بودید، موهایتان چه مدلی بود یا مارک شلوار جینتان چه بوده است. چیزی که مهم است این است که دیگران چقدر دوستتان داشته‌اند، چه چیزهایی یاد گرفته‌اید و چطور از این دانش استفاده کرده‌اید.
 


2)مسئولیت کامل اهدافتان را گردن بگیرید.

 اگر واقعا دوست دارید در زندگیتان به چیزهای خوبی برسید و اتفاقات خوبی برایتان بیفتد، باید خودتان باعث این اتفاقات شوید. نمی‌توانید یک گوشه بنشینید و آرزو کنید که یک نفر دیگر کمکتان کند. خودتان باید آینده‌تان را بسازید و فکر نکنید که سرنوشت باعث همه اعمال و انتخاب‌های شماست.
 


3)ارزش خودتان را بشناسید.

 وقتی کسی با شما طوری برخورد می‌کند که انگار فقط یکی از چندین و چند انتخاب هستید، به آنها کمک کنید با بیرون آوردن شما از آن تساوی انتخاب‌هایشان را محدود کنند. بعضی وقت‌ها باید سعی کنید برایتان مهم نباشد، حال هرچقدر هم که اهمیت داشته باشد چون ممکن است گاهی اوقات برای کسی که ارزش خیلی زیادی برایتان دارد، هیچ ارزشی نداشته باشید. این غرور نیست—احترام به خود است. اگر دور و برتان را با افراد منفی پر کنید نباید انتظار داشته باشید که زندگیتان تغییرات مثبت داشته باشد. به افراد نیمه‌وقت، موقعیت تمام‌وقت در زندگیتان ندهید. ارزش خودتان را بشناسید و هیچوقت به کمتر از آنچه لیاقتتان است راضی نشوید.
 


4)رویکرد مناسب را انتخاب کنید.

نگرش مهمترین چیز است. وقتی با صف‌های طولانی و ترافیک سنگین روبرو می‌شوید و یا یک ساعت از ساعت قرارتان با کسی گذشته است، دو انتخاب پیش رو دارید: می‌توانید خسته و کلافه شوید و می‌توانید به آن به شکل فرصت و زمان کوتاهی که زندگی برای فکر کردن، آرام‌تر شدن و خیالپردازی به شما داده است نگاه کنید. اولین انتخاب فشارخونتان را بالا می‌برد. دومین انتخاب هوشیاریتان را بیشتر می‌کند.
 


5)اجازه ندهید اشتباهات گذشته رویاهایتان را خراب کند.

یاد بگیرید که همه چیزهایی که کنترل آن به دست شما نیست را رها کرده و از یاد ببرید. دفعه بعدی که وسوسه شدید درمورد موقعیتی که فکر می‌کنید ناعادلانه تمام شد، بیهوده‌گویی کنید، این را به خودتان یادآور شوید: هیچوقت با فکر کردن به این موضوع تا زمان مرگ نمی‌توانید عصبانیت مربوط به آن را از بین برید.  پس دهانتان را بسته نگه دارید، مشتتان را باز کنید و به افکارتان یک مسیر دوباره دهید. 
 


6)چیزهایی را انتخاب کنید که واقعاً مهم هستند.

بعضی چیزها اهمیت زیادی ندارند—مثل نوع ماشینی که سوار می‌شوید. اگر به تصویر بزرگ زندگی نگاه کنید، چقدر این مسئله می‌تواند اهمیت داشته باشد؟ شادتر کردن یک انسان جطور؟ بله، این اهمیت دارد. مشکل بزرگ و اصلی اکثر آدمها این است که می‌دانند چه چیزهایی مهم است اما آن را انتخاب نمی‌کنند.حواسشان پرت می‌شود. چیزهای اول را اول نمی‌گذارند. سخت‌ترین و هوشمندانه‌ترین راه‌ها برای زندگی، انتخاب چیزهایی است که واقعاً مهم است. 
 


7)خودتان را دوست داشته باشید.

بگذارید یک نفر درست همانطور که خودتان را دوست دارید شما را دوست بدارد، با همه نقص‌ها، زشتی‌ها و مشکلات. بگذارید باوجود همه اینها یک نفر دوستتان داشته باشد؛ و بگذارید آن یک نفر خودِ شما باشد.
 


8)توانایی‌ها و ضعف‌های خود را بپذیرید.

با خودتان راحت باشید و اعتمادبه‌نفس داشته باشید. ما معمولاً زمان زیادی را برای مقایسه خودمان با دیگران تلف می‌کنیم و افسوس می‌خوریم که کاش کس دیگری بودیم. هر کسی توانایی ها و ضعف‌های خودش را دارد و فقط زمانیکه همه آنچه که هستیم را بپذیریم، خواهیم توانست از توانایی‌هایمان استفاده کنیم.
 


9)برای خودتان بایستید.

شما به دنیا آمده‌اید که واقعی باشید، نه ایدآل. به دنیا آمده‌اید که خودتان باشید نه چیزی که کس دیگری که می‌خواهد باشید. برای خودتان بایستید، به چشمان آنها نگاه کنید و بگویید، "تازمانیکه من را نشناخته‌ای درموردم قضاوت نکن. تا زمانیکه با من وارد چالش نشده‌ایی، ارزشم را پایین نیاور و تازمانیکه با من حرف نزده‌ای درموردم حرف نزن."
 


10)از دیگران درس بگیرید و زمانی که لازم است، بگذرید.

نمی‌توانید توقع داشته باشید که بتوانید دیگران را تغییر دهید. یا همانی که هستند را می‌پذیرید یا بدون آنها زندگی می‌کنید. و فقط بخاطر اینکه چیزی تمام می‌شود به این معنی نیست که هیچوقت وجود نداشته است. شما زندگی کرده‌اید، درس گرفته‌اید، رشد کرده‌اید و گذشته‌اید. وجود بعضی آدمها در زندگی برای شما نعمت هستند و بعضی از آنها فقط درس.
 


11)در روابطتان صادق باشید.

خیانت نکنید! اگر شاد نیستید، صادق باشید و از آن رابطه بگذرید. وقتی واقعاً عاشق باشید، وفادار بودن اصلاً سخت نیست، توام با لذت است.
 


12)با راحت بودن راحت باشید.

همانطور که می‌دانیم زندگی می‌تواند در یک چشم برهم زدن از این رو به آن رو شود. دوستی‌هایی که امکان‌پذیر به نظر نمی‌رسید آغاز می‌شود، کارهای  مهم کنار گذاشته می‌شود و یک امید دیرینه دوباره زنده می‌شود. شاید گاهی‌اوقات راحت به نظر نیاید اما بدانید که زندگی در انتهای منطقه آرامش شما شروع می‌شود. پس اگر در حال حاضر احساس راحتی ندارید، بدانید که تغییری که در زندگیتان رخ داده است انتهای کار نیست، بلکه یک شروع تازه است. 
 


13)همانی باشید که برای تبدیل شدن به آن به دنیا آمده‌اید.

نگذارید به آخر زندگیتان برسید و بفهمید که فقط طول زندگی را زندگی کرده‌اید. عرض آن را هم زندگی کنید. وقتی بعنوان یک انسان مشتاق به دنیا می‌آیید، تنها مشکلی که بزرگتر از یاد گرفتن راه رفتن در کفش دیگران است، این است که یاد بگیرید با خودتان راحت باشید. از قلبتان پیروی کنید و مغزتان را هم همیشه همراه داشته باشید. وقتی واقعاً با خودتان راحت بودید، شاید همه آدمها دوستتان نداشته باشند اما برای شما اصلاً اهمیتی نخواهد داشت.
 


14)هیچوقت از خودتان ناامید نشوید.

این زندگی شماست. آن را شکل دهید و اگر این کار را کنید، کسی دیگر اینکار را می‌کند. قدرت نه تنها در میزان تحمل شما دیده می‌شود بلکه در توانایی شما برای شروع دوباره نمود می‌کند. هیچوقت برای تبدیل شدن به آنچه که می‌خواهید باشید دیر نیست. مدام یاد بگیرید، سازگار شوید و رشد کنید. شاید هنوز به مقصدتان نرسیده باشید اما مطمئناً از دیرروز به مقصدتان نزدیک‌تر هستید.


[ دوشنبه 91/4/19 ] [ 12:5 صبح ] [ مهسا آسایش ]
<      1   2   3   4   5      >

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
امکانات وب
خرید بک لینک