زورق عشق | ||
سالروز شهادت عموی غیور پیامبر(ص)؛
تربت مزار «حمزه» نخستین تربت مورد تبرک در اسلام است یک کارشناس علوم دینی با اشاره به زیارت قبر حضرت حمزه(ع) توسط حضرت زهرا(س) گفت: تربت مزار «حمزه» نخستین تربت مورد تبرک در اسلام است. حجتالاسلام والمسلمین «علی صحت تبریزی» کارشناس علوم دینی و تاریخ اسلام در گفتوگو با خبرنگار آیین و اندیشه فارس با اشاره به حدیثی از امام باقر علیهالسلام در خصوص منزلت حمزه سیدالشهدا بیان داشت: در سایه بلند عرش نوشته شده است، «حمزه» شیر خدا، شیر رسول خدا (ص) و سید شهیدان است، همچنین رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم اینچنین زبان به ستایش میگشاید « ما از فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتیم، رسول الله، حمزه سیدالشهدا(ع)، جعفر ذوالجناحین(ع)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع) و مهدی(عج).» * «حمزه» سید شهدا از اول تا آخر است وی افزود: پیغمبر گرامی اسلام به حضرت زهرا (ع) فرمود «دخترم! ما اهل بیتی هستیم که خداوند شش صفت و ویژگی را بر ما عطا کرده است که بر هیچ یک از گذشتگان و آیندگان عطا نکرده است؛ زیرا پیامبر ما، سید انبیا و مرسلین است و آن پدر تو است و وصیّ ما سید اوصیا است و آن همسر تو است و شهید ما سیدالشهدا است و آن حمزه بن عبدالمطلب عموی پدر تو است.»، فاطمه علیها السلام گفت «ای فرستاده خدا، آیا او فقط سید شهیدانی است که با وی به شهادت رسیده اند؟»، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود «نه، بلکه او سید شهدای اوّلین و آخرین، بجز انبیا و اوصیا است.»؛ یعنی اگر پیامبران، اوصیا و ائمه معصومین جدا شود، در عالم سید شهیدان جناب حمزه سیدالشهدا است. حجتالاسلام صحت درباره جایگاه حضرت حمزه (ع) در میان حضرت رسول (ص)، اظهار داشت: پیغمبر فرمودند «اَحَبّ اِخوانی اِلَیَّ علّی بن أبیطالب و أحَبّ أعْمامی اِلیَّ حَمْزَه»؛ «محبوبترین برادرانم، علی بن ابیطالب و محبوبترینِ عموهایم حمزه است.» *«حمزه» جزو هفت نفری است که خداوند نظیر آنها را نیافریده است وی ادامه داد: امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «منّا سبعةٌ خَلَقَهم اللّه عزّ وجلّ لم یخلق فی الأرض مثلهم؛ مِنّا رسول اللّه صلی الله علیه وآله سیّد الأوّلین والآخرین، خاتم النّبیّین ووصیّه خیر الوصیّین و سبطاه خیر الأسباط؛ حَسَنا وحُسَینا وسیّد الشهداء حمزة عمّه ومن قد کان مع الملائکة جعفر والقائم عجّ»؛ «خداوند در میان خاندان ما هفت نفر خلق کرد که در روی زمین مانند آنها را نیافریده است، از ما است، رسول خدا که سید اولین و آخرین و خاتم پیامبران است و از ما است، وصیّ او که بهترین اوصیا است و دو سبطش حسن و حسین که بهترین اسباطند و عمویش سیدالشهدا و جعفر که به همراه فرشتگان پرواز میکند و قائم عجّ.» * هیچ تعصبی صاحب خود را داخل بهشت نکرد، جز تعصب «حمزه» این کارشناس دینی به سخن امام سجاد علیهالسلام درباره شخصیت حضرت حمزه اشاره کرد و گفت: امام سجاد (ع) فرمود: «لم یدخل الجنّة حَمیّة غیر حمیّة حمزه بن عبدالمطلب وذلک حین اسلم غضباً للنّبی فی حدیث السلا الّذی اُلقی علی النبی صلی الله علیه وآله »؛ «هیچ تعصبی صاحب خود را داخل بهشت نکرد، جز تعصب حمزة بن عبدالمطلب، آنگاه که بچهدان شتری به وسیله مشرکین مکه به سر و صورت پیامبر انداخته شد و حمزه برای دفاع ازآن حضرت و دفع شرّ دشمنان، اسلام را پذیرفت.» وی افزود: در حدیثی وارد شده است که روزی پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله وسلم در مسجد الحرام بود، عدهای از کفار قریش مثل ابیسفیان و ابیجهل شکمبه شتری را بر روی پیامبر انداختند، به طوری که لباسهای پیامبر(ص) به آن شکمبه شتر آلوده شد، موقعی که ابوطالب(ع) این منظره را دید، پیغمبر(ص) را پیش حمزه(ع) برد و ایشان پیغمبر(ص) را به مسجدالحرام برگرداند، در حالی که یک شکمبه شتر را در دست گرفته بود و آن را به سر و صورت کسانی که به پیامبر توهین کرده بودند، مالید تا بعد از آن کسی جرأت توهین به پیامبر(ص) را نکند و بعد از آن به اسلام ایمان آوردند. * تربت مزار «حمزه»، اولین تربت مورد تبرک حجتالاسلام صحت با بیان اینکه اولین تربتی که در اسلام مورد تبرک قرار گرفته، تربت حضرت حمزه سیدالشهداست، ابراز داشت: حضرت زهرا علیهاالسلام پس از رحلت رسول اکرم (ص) به زیارت قبر حمزه(ع) میرفت و خاک قبر حمزه تسبیح درست کرد، لذا اولین تسبیحی در اسلام، از قبر حضرت حمزه سیدالشهدا ساخته شد، از آنجایی که حضرت حمزه (ع) بسیار شجاع، دارای اندام بلند چهار شانه بود، کسی در مقابل او یارای استقامت نداشت، بالاخره به این فکر افتادند که در جنگ احد او را از دور بزنند، منتها کسی به نام وحشی غلام «جبیر بن مطعم» که پرتابگر ماهری بود، از دور نیزهای انداخت که به پائین پهلوی جناب حمزه(ع) اصابت کرد، از یک طرف وارد و از طرف دیگر نوک نیزه بیرون آمد، همین باعث شد که کنترل از دست حمزه خارج شود و از بالای اسب به زمین بیفتد. * بدن «حمزه»، اولین بدن مثله شده در اسلام است وی با اشاره به جریان مثله شدن بدن حمزه (ع) توسط وحشی، ادامه داد: اولین بدنی که در اسلام مثله شد، بدن جناب حمزه سیدالشهدا بود، وحشی به دستور هند جگرخوار- مادر معاویه، همسر ابیسفیان- دست به این اقدام زد، هند سه نفر را به وحشی پیشنهاد کرد؛ پیغمبر (ص)، علیبن ابیطالب (ع) و حمزه (ع)، که وحشی به علت اینکه چون امکان دسترسی به پیغمبر(ص) و علیابن ابیطالب (ع) وجود ندارد، حمزه (ع) را انتخاب کرد که از دور او را با نیزه به شهادت برساند. این کارشناس دینی در تشریح جریان حمله وحشی به حضرت حمزه علیهالسلام، بیان داشت: موقعی که حمزه(ع) به زمین افتاد، وحشی پهلوی ایشان را شکافت و جگرش را بیرون آورد، به پیش هند برد و او نیز از شدت کینهای که داشت، خواست جگر حمزه (ع) را بخورد، لیکن جگر در میان دندانهایش سنگ شد و نتوانست به هدفش برسد، این است که حضرت زینب علیهاالسلام اشاره به یزیدمیکند و می فرماید «اکلة الاکباد»؛ «ای فرزند جگر خواران» چرا که یزید پسر معاویه و معاویه فرزند هند است. * 70 بار پیامبر در نماز میت«حمزه» تکبیر گفت وی افزود : موقعی که حضرت حمزه علیهالسلام شهید میشود، پیامبر اسلام به قدری متأثر میشود، امیرالمومنین را میفرستد، امام علی علیهالسلام وقتی بدن حمزه (ع) را میبیند، نمیتواند به پیامبر(ص) گزارش دهد، لذا پیامبر وقتی بدن قطعه قطعه شده حمزه را مشاهده کرد، ناله بلندی سر دادند وخطاب به او فرمودند «رَحِمکَ الله أی عمّ، لَقَدْ کُنتَ وَصُولاً لِلرَّحِمِ فَعُولاً لِلْخیرات»؛ «ای عمو! خدای رحمت کند تو را، که در صله رحم و انجام دادن کارهای نیک فعال و کوشا بودی.»، بعد به نماز ایستادند و هفتاد تکبیر گفتند، در حالی که نماز میت 5 تکبیر دارد، هنگامی که حضرت حمزه را در قبر میگذارند، پیامبر عبای خویش را بر بدن مطهر او میاندازدو چون پاهای حمزه به خاطر قد بلندی که داشت. بیرون میماند، فرمودند؛ برگهای درختان روی پای حمزه بریزند. * تاکید پیامبر اسلام برای عزاداری بر «حمزه سیدالشهدا» حجتالاسلام صحت با بیان اینکه یکی از مواردی که میتوان رضایت پیامبر(ص) را تحصیل کرد، عزاداری برای حضرت حمزه سیدالشهداست، اذعان داشت: چرا که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم هنگامی که از جنگ احد برگشت، در مدینه دید که مردم شهر برای شهیدان خودشان گریه میکنند و کسی برای حمزه گریه نمیکند، لذا مسلمین به دستور پیامبر (ص) در عزاداریهای خود اول برای حمزه علیهالسلام نوحه میخواندند. وی با بیان اینکه یکی از امتیازات حضرت حمزه در میان اولاد عبدالمطلب این است که ایشان قائل به مقام نبوت و امامت بود، افزود: ولکن عباس و عقیل برادران حمزه با اینکه فرزند عبدالمطلب بودند، در مقابل غصب خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام و شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام در موضع دفاع برنخاستند و اعتراضی نکردند، چرا که اینها معرفت کامل به مقام نبوت و امامت نداشتند، لذا فقط این امتیاز برای حمزه علیهالسلام است. انتهای پیام/ک /یادداشت/ حضرت عبدالعظیم(ع) از تمسک به ولایت تا مبارزه با خرافات روزگار عبدالعظیم الحسنی(ع) روزگاری پرتنش، آکنده از اختلاف، بدبینی، کینه و دشمنی میان پیروان اهلبیت(ع) بود و آن حضرت به نمایندگی از امام هادی(ع) در پاکسازی جامعه شیعی از اختلاف و دوگانگی پیشقدم شد. حضرت عبدالعظیم(ع) از تمسک به ولایت تا مبارزه با خرافات به گزارش خبرگزاری فارس، اختلاف فکری عمیق و گسترده موجود در عصر عباسی،و بویژه دوران مصادف با حیات علمی - سیاسی حضرت عبدالعظیم الحسنی، اخلاق و رفتار اجتماعی پیروان گرایشهای مختلف مذهبی را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود. درگیریهای فکری گسترده، باعث جبههبندیها و فرقهگراییهای بسیاری گشته، و اخلاق و رفتارهای مبتنی بر اصول کرامت و بزرگواری را دست خوش تحوّل ساخته بود. نقضها و رد و ایرادهایی که افراد نسبت به همدیگر داشتند، گویای فضایی آکنده از بدبینی و عناد و دشمنی بود و تخریب شخصیت افراد و اتهام بیدینی و ارتداد به بهانههای کم ارزش، قبح و زشتی خود را از دست داده بود. انتساب افراد و شخصیّتهای علمی به گرایشهایی چون تجسیم، جهمیّه، شبّهه و امثال آن و از بین بردن اعتبار آنان بسیار متداول بود. شاید حاکمیتهای وقت هم به این فضای آلوده دامن میزدند و از این راه، دشمنی و کینه را بین اندیشوران مذاهب گوناگون تشدید میکردند و تفاهم و در نتیجه، احتمال خطر آنان را پایین میآوردند، بویژه آنکه در این دوران، حرکتهای سیاسی برانداز از قبیل تحرکّات نظامی خوارج، شیعیان زیدی و به خصوص طالبیان، حرکتهای ملّیگرایانه در قلمرو وسیع حاکمیت وقت از قبیل گرایشهای خرّم دینی، مازیاری و یا در افریقا حرکتهای سیاهان زمینهای لازم را در اختیار اندیشوران دینی گذاشت تا بعضی از این حرکتها را تأیید کرده و موجب دردسر بیشتر حاکمیت گردند. بدیهی است ایجاد تفرقه فکری و اعتقادی و به تبع آن،تشدید کینه و نفرت بین عالمان و به خصوص متکلمان و فقیهان میتوانست هدف جذّابی برای حاکمیتهای وقت باشد. برگزاری مجالس مناظره بین گرایشهای مختلف فقهی و یا کلامی و گاه، ادبی در حضور خلیفه و یا امرا را نمیتوان تنها به انگیزه دانش دوستی خلفا نسبت داد. طرح مباحث اختلاف برانگیز در این مجالس و رودررو قرار دادن دانشوران راه گمانهای نیکو را میبندد و پژوهشگر را به تأمل وامیدارد. عامل دیگری که زمینه لازم برای بدبینی و تردید و در نتیجه، اختلاف و عناد و کینه را بهوجود میآورد، روشهای مبارزاتی بود که مخالفان هر گروه نسبت به گروه دیگر به کار میگرفتند. جعل حدیث و ساختن مطالب دروغ و بیپایه و نسبت دادن آنها به رؤسای جریانات فکری و مذهبی و تخریب مجموعه معارف مذاهب و گرایشهای فقهی و یا کلامی از سوی پارهای از افراد بیاخلاق و فاسد باعث میشد. پیروان هر گرایشی در حالت روانی ویژهای برای پذیرش اتهامها نسبت به افراد قرار گیرند و در نتیجه اصل را بر فساد بگذارند و از حسن ظن نسبت به یکدیگر فاصله بگیرند. این فضای زشت و سنگین، عرصه را برای پیروان تشیّع نیز سخت و تنگ میساخت، بویژه آنکه در بین شیعیان نیز چندین گرایش عمده کلامی وجود داشت و شرایط سخت سیاسی هم در مواردی موجب میشد تا امام پیشین نتواند امام بعدی خود را به صورت صریح و بیابهام معرفی کند تا پیروان وی در شناخت امام بعدی دچار تردید نشوند. از این رو، سوء استفادهکنندگان از این فضای تاریک و ابهامآلود بهره جسته و وارد گود میشدند و خود را جانشین امام پیشین میشمردند و گرایش جدیدی ایجاد میکردند. وجود مسایل مالی هم به این موضوع دامن میزد و طمعورزی افراد، آتش معرکه را شعلهورتر میساخت. در عصری که دسترسی به امام معصوم بسیار سخت نبود، مراجعه به ایشان و شنیدن استدلالهای آنان باعث فروکشی آتش اختلافات میشد و و دامنه آن وسعت پیدا نمیکرد و رفتن به محضر امام(ع)، فصل الختام اختلافها بود؛ اما در روزگاری که حاکمان بر امامان(ع) سخت میگرفتند و آنان را در زندان و یا تحت نظر جاسوسان نگهداری میکردند، فضا بسیار تیرهتر و زمینه اختلاف در درون شیعه بیشتر میشد. * خلیفه عباسی با دور نگهداشتن شیعیان از امام معصوم در صدد ایجاد تفرقه در میان صفوف آنها بود در روزگار امامت امام هادی(ع) که -حاکمیت در دست خلیفه مستبد عباسی، متوکّل بود این قبیل اختلافات بسیار گسترده بود و از آنجایی که آن حضرت به شدت تحت مراقبت بودند، راه دستیابی همه به وی غیر ممکن بود در نتیجه، تلاش برای ایجاد تفرقه بین یاران و پیروان ائمه(ع) بسیار آماده بود. از این اختلافها گزارشهای بسیاری نقل شده است، امّا گزارشی که عبدالعظیم حسنی در قالب یک توصیه امام(ع) به یاران خود آورده است، به روشنی فضای حاکم بین شیعیان و پیروان آن حضرت را ترسیم میکند، فضایی که در این سفارش ترسیم شده است، بسیار غمبار و تأمل برانگیز است. حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی(ع)چنین نقل میکند که: ای عبدالعظیم، به دوستانم سلام برسان و به آنان بگو که برای شیطان راهی در دلهای خود باز نکنند. آنان را به راستگویی در سخن و ادای امانت و ترک جدال و مخاصمه در مسائل بیاهمیّت و به رویکرد به یکدیگر و زیارت همدیگر دستور ده؛ چون این کار، موجب نزدیکی به من میشود، به تخریب شخصیت یکدیگر مشغول نباشند. من با خود پیمان بستم که هرکس چنین رفتار کند و دوستی از دوستان مرا ناخشنود سازد، از خداوند بخواهم که او را در دنیا به شدیدترین کیفرها برساند و در آخرت از زیانکاران قرار دهد. به آنان بیاموز که خداوند نیکوکارانِ آنان را آمرزیده و از بدکارانِ آنان درمیگذرد، مگر کسانی که به او شرک ورزند و یا دوستی از دوستان او را بیازارند و یا در دل خود بدی و کینهای علیه او داشته باشند؛ چون خداوند این قبیل افراد را نمیبخشد، مگر از آن نیّت برگردند، وگرنه روح ایمان را از دل ایشان برمیکند و از ولایت من خارج میسازد و از ولایت ما هم بهرهای نمیبرد و من به خداوند از این فرایند پناه میبرم.» *مناظرات ناسودمند و انحرافی در بین شیعیان روزگار امام هادی بسیار گسترده شده بود این گزارش گویای آن است که مناظرات ناسودمند و انحرافی در بین شیعیان روزگار امام هادی بسیار گسترده شده بود. موضوعات کم ارزش و بیاهمیّت به محور مناظرات و مشاجرات بین آنان تبدیل گشته و آتش اختلاف و کینه شعلهور شده بود، به گونهای که پارهای از آنان برای دستیابی به هدف خود در تخریب شخصیّت دیگران، گاه به شیوههای غیراخلاقی نظیر دروغگویی و حدیثسازی نیز روی میآورند. کینهها و عداوتها موجب دوری و قهر و جدایی آنان شده، به گونهای که از دیدار همدیگر نیز پرهیز داشتند. بدیهی است چنین حالتی مطلوبترین حالت برای مخالفان آن حضرت، بویژه برای حاکمیّت وقت بود. آنان خود را منتسب به جریان فکری امام هادی(ع) میشمردند. از این روی، امام(ع) تأکید میکند که در صورتی به من نزدیک میگردید که از دشمنی و کینهتوزی با یکدیگر دست بردارید و قهر و جدایی را کنار گذاشته، به دیدار هم بروید. *قشریگری و بیتوجّهی به محتوا و بن مایه دین عامل اختلاف میان شیعیان تخریب شخصیت همدیگر در میان شیعیان، موجب آزردگی خاطر بسیاری از یاران امام(ع) میشد و امام ضمن نهی از این کار، در برابر این روند به سختی موضوعگیری کرده، بر چنین افرادی نفرین سنگینی میکند.قشریگری و تأکید بر آموزههای ظاهری و بیتوجّهی به محتوا و بن مایه دین عمده مشکل این قبیل افراد، دست گذاشتن روی نقاط ریز زندگی افراد دیگر است. قشریگری و تأکید بر آموزههای ظاهری و بیتوجّهی به محتوا و بن مایه دین انگیزه جدّی را در این افراد ایجاد میکرد تا نقاط ضعف کوچک افراد را بزرگ جلوه داده و در نتیجه، توجیه لازم را برای ایراد اتهام بر آنان و رهایی وجدان خویش از ملامت نفس پیدا کنند. در نگرش پیامبر اکرم(ص) دایره دین بسیار وسیع است و افراد گوناگون را با سلایق و گرایشها و رفتارهای متنوع و متفاوت پذیراست. امامان معصوم(ع) نیز همواره همین دید را توصیه میکردند. حضرت عبدالعظیم حسنی در گزارشی از حضرت هادی(ع) از طریق پدرانش از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که: أمرنی ربّی بمداراة الناس کما أمرنی بإقامة الفرائض؛ پروردگارم مرا به مدارا با مردم سفارش کرده است، همان گونه که به برپاداری واجبات دستور داده است. این نگرش به انسان سعه صدری میدهد که به راحتی نمیتواند دیگران را نفی کند و به آنان اتهام بزند، بلکه دایره زندگی دینی را وسعت میبخشد تا بسیاری افراد در آن جای گیرند. امام هادی(ع) در توصیه مورد بحث، در ادامه، تأکید میورزد که پیروان آن حضرت باید بدانند که خداوند بخشنده و پرگذشت است خوبیها را در نظر میگیرد و از بدیها درمیگذرد و تنها دو حوزه خاص است که از این دایره «گذشت» خارج است: نخست، شرک به خداوند متعال و دیگری، آزار یاران که شماری از شیعیان آن روز به بهانههای بیپایه و به خاطر مجادلات تنگ نظرانه در آن گرفتار بودند. تأکیدی که امام(ع) بر ضرورت سعه صدر و پرهیز از تنگنظری و لزوم کنار گذاشتن کینهها و نفرتها میکند، بیانگر نیاز مبرم فضای فکری شیعه به اصلاح و پاکسازی است. امام هادی(ع) به علّت قطع ارتباط با پیروان خود، دغدغه بسیاری نسبت به جامعه شیعی داشت و اخباری که از جدالهای بیجهت و زیانآور به گوش آن حضرت(ع) میرسید، نگران کننده بود. از اینرو، تلاش میکرد ارتباط بین افراد را از طریق گسترش یک حرکت اخلاقی - اجتماعی مستحکم کرده، از تفرقه فزونتر جلوگیری کند. در روایت دیگری از حضرت عبدالعظیم(ع) از امام هادی(ع) چنین آمده که آن حضرت فرمود: ملاقاة الإخوان نشرة و تلقیح للعقل و إن کان نزراً قیلاً. در این روایت ،دیدار هم فکران و برادران هم مسلک موجب گسترش فهم و دانش و رشد خرد دانسته شده است، گرچه این دیدارها کم باشد، باز هم از عدم ارتباط به مراتب ارزشمندتر است. شاید قسمت پایانی روایت، پاسخ به بهانهای است که ممکن بود شیعیان آن روزگار به خاطر شرایط خفقان و عدم امکان ملاقاتهای گسترده در پیش خود مطرح میکردند. امام(ع) بر این باور است که نشستها و ملاقات دوستانه ،در هر صورت، موجب تقویت خرد و گسترش فهم و شعور افراد جامعه میشود. * یکی از عوامل گسترش بدبینی بین پیروان اهل بیت(ع) در روزگار امام هادی(ع) عدم امکان گرد آمدن و تجمّع آنها بود شاید یکی از عوامل گسترش بدبینی بین پیروان اهل بیت(ع) در روزگار امام هادی(ع) عدم امکان گرد آمدن و تجمّع آنها بود. از این رو، معمولاً تعالیم ائمه(ع) از طریق واسطهها به آنان میرسید و بدیهی است در این انتقال، افزون بر بازتاب ناتوانیهای بشری که در نقل ضعیف و ناقص تعالیم ظاهر میشد، پارهای از شیطنتها و خیانتها هم راه پیدا میکرد و در نتیجه، تعالیم ائمه(ع) به صورت همگون و درست به همه نمیرسید و در نتیجه، زمینه اختلاف برداشت و به تبع، اختلاف دیدگاه وموضوعگیری را به وجود میآورد. دستورالعملهایی که حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از امام صادق(ع) به پیروان اهل بیت(ع) برای شناسایی حدیث درست از نادرست نقل میکند، شاید در همین رابطه قابل تفسیر باشد. در این خصوص عبدالعظیم به سند خود دو روایت از امام صادق(ع) نقل میکند: عبدالعظیم الحسنی، عن علی بن اسباط، عن یونس بن عبدالرحمان، عن داود بن فرقد، عن ابی عبداللّه(ع): قال: إذا أحدثوکم بحدیث عن الأئمه فخذو به حتی یبلغکم عن الحیّ، فإذا بلغکم شیء فخذوا به. ثم قال: انّا واللّه لاندخلکم فیما لا یسعکم؛ هرگاه حدیثی از امامان برای شما نقل شد، آن را بپذیرید تا آنکه حدیثی از امام زنده به شما برسد. آنگاه، وقتی از امام زنده حدیثی رسید، آن را پذیرا باشید. سپس فرمود: سوگند به خدا ما شما را در کارهای طاقتفرسا وارد نمیکنیم. به همان سند از داوود بن فرقد، از عبدالأعلی مولی آل سام، از ابن عبداللّه(ع) قال: قلت له: إذا جاء الحدیث عن أولکم و حدیث عن آخرکم فایّهما نأخذ؟ فقال: بحدیث الآخر؛ به امام صادق(ع) عرض کردیم: هرگاه حدیثی از امام پیشین رسید و حدیثی از امام بعدی، کدام یک را پذیرا گردیم؟ امام(ع) فرمود: سخن امام بعدی را بپذیر. در حدیث نخست به وسعت دایره زندگی دینی تأکید شده است و راه را برای افرادی که با تأکید بر نصوص، فضا را روی دیگران میبندند، مسدود میکند. معمولاً جزم گرایان بر نصْ تأکید ورزیده، به پشتوانه آن، به تخطئه اعمال و رفتار دیگران میپردازند، درحالیکه در این روایتْ ملاک اعتبار اعمال و رفتار شیعیان بر آگاهی گذاشته شده است. افراد بر پایه دانش و آگاهی خود از گفتار امامان(ع)،موظّف به تکلیف هستند و اشخاص تا زمانی که این آگاهی و اطلاع با آگاهی جدیدی جابهجا نشده، امکان رفتار بر مبنای آگاهی قبلی خود دارند، حتی اگر در واقع هم دستور جدید وجود داشته باشد و اشخاص نسبت به آن آگاهی و اطمینان کافی نداشته باشند. اینکه در این دو حدیث، حجیّت سخن امام پیشین تا حصول علم و اطلاع به سخن امام بعدی پذیرفته شده و پس از آگاهی از سخن امام بعدی به آن سخن ارجاع داده شده، به خاطر آن است که معمولاً امامان با توجّه به شرایط و اوضاع روز سخن میگفتند و با تبدیل آن شرایط سخن جدیدی ارائه میکردند و این امر، گاه موجب میشد تا پیروان آنان در سر دو راهی و تردید قرار گیرند و زمینه لازم برای اختلاف بوجود آید. امامان(ع) با این دستورالعملها راه تشخیص را معرّفی و از بروز اختلاف پیشگیری میکردند. *حضرت عبدالعظیم(ع) در فضایی آکنده از اختلاف نظر و درگیریهای فکری و اعتقادی در مجموعه پیروان ائمه(ع) زندگی میکرد فضای حاکم بر روزگار امام هادی(ع) در عصر پدرشان امام جواد و جدشان امام رضا(ع) نیز وجود داشت و حضرت عبدالعظیم -که عمده روزگار علمی و فکریاش در عصر این سه امام(ع) بود در فضایی آکنده از اختلاف نظر و درگیریهای فکری و اعتقادی در مجموعه پیروان ائمه(ع) و در خارج از این مجموعه، زندگی میکرد. افزون بر آنچه که یاد شد، چیزی که نقش جدّی در پیدایش اختلاف دیدگاه در بین پیروان ائمه(ع) ایجاد کرد، شهادت نا بهنگام حضرت امام رضا(ع) بود، شهادت آن حضرت در زمانی اتفاق افتاد که از سویی به خاطر فضای نسبتاً باز عصر مأمون، دانشوران بسیاری در میان شیعیان به وجود آمده و در اقصی نقاط جهان اسلام پراکنده شده بودند و از سوی دیگر، زمان شهادت آن حضرت، فرزندش امام جواد کودکی بیش نبود و مدّعیان زیادی برای جانشینی امام وجود داشت. از آنجایی که سابقه نداشت فردی در سنین کودکی امامت و پیشوایی را به دست بگیرد، مطرح شدن امام جواد(ع) به عنوان جانشین حضرت رضا(ع) بسیار دور از انتظار بود، به گونهای که بزرگان شیعه نیز در این امر، نخست به تردید و دو دلی گرفتار شدند و سپس با مراجعه به امام(ع) و آزمایش وی به امامت او ایمان آوردند. بدیهی است کسانی که خارج از مدینه (محل سکونت امام(ع) بودند، در شرایط سخت انتخاب قرار گرفتند و در چنین فضای تیره و مهآلود، زمینه برای ایجاد اختلاف بیشتر میشد. شبیه جریان فوق در زمان امام هادی(ع) نیز به وجود آمد. آن حضرت نیز در زمان درگذشت پدرش در سنّ پایین قرار داشت و در نتیجه، تردید یاد شده بار دیگر ظهور کرد، با این تفاوت که در آغاز عصر امام جواد(ع) حاکمیّت وقت تلاش میکرد از خود چهرهای طرفدار اهل بیت(ع) نشان بدهد و حتّی ادعای تشیّع داشت و به همین خاطر، سختگیریهای ظاهری برای دستیابی شیعیان به امام جواد(ع) کمتر بود، برخلاف عصر امام هادی(ع) که چنین شرایطی وجود نداشت و اختناق فزونتری برقرار بود. گرچه شیعیان در این مورد از یک سابقه برگزیده شدن فردی در سنین پایین به امامت برخوردار بودند و همین سابقه کار را آسانتر میکرد؛ با این حال، تأثیر لازم را در ایجاد فضایی برای گسترش اختلاف و تفرقه داشت. مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داده و روزگار عبدالعظیم حسنی را به روزگاری پرتنش، پر دغدغه، آکنده از اختلاف، بدبینی، کینه و دشمنی ساخته بود و آن حضرت به نمایندگی از امام هادی(ع) به زدودن فضای مزبور و پاکسازی جامعه شیعی از اختلاف و دوگانگی همّت میگماشت. شاید این اختلاف و درگیری در ایران آن روز -که از سویی تحت تأثیر عقلگرایی شدید کوفه و بصره قرار داشت و تنها راه ارتباطی آن با حجاز از همین مسیر بود و از سوی دیگر امکان دسترسی آنان به مدینه چندان آسان نبود فزونتر بود و در ری -که مرکز درگیری فکری و اعتقادی بین گرایشهای گوناگون فقهی بین شیعیان و سنّیان و نیز در بین خود سنّیان بود و گاه این درگیریها به جنگ و جدال و خونریزی کشانده شد شدیدتر بود و در واقع، رسالت حضرت عبدالعظیم به زدودن این اختلاف نظرها در حوزه مزبور بازمیگشت. [ شنبه 91/6/11 ] [ 11:7 عصر ] [ مهسا آسایش ]
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. [ جمعه 91/6/10 ] [ 11:59 عصر ] [ مهسا آسایش ]
خدایا هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است. خدایا نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است. خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است. خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد. خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم ، که بی احترامی به یک انسان همانا کفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم . خدایا پستی و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند. خدایا من کوچکم ، ضعیفم و ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم ؛ به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و بدرستی تدبیر کنم. خدایا دلم از ظلم و ستم گرفته است ؛ تو را به عدالتت سوگند می دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار نده. خدایا می خواهم فقیری بی نیاز باشم که جاذبه های مادی زندگی مرا از زیبایی عظمت تو غافل نگرداند. خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم. خدایا دردمندم ، روحم از شدت درد می سوزد ، قلبم می جوشد ، احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند ؛ تو مرا در بستر مرگ آرامش بخش. خدایا خسته شده ام ، پیر شده ام ، دل شکسته ام ، ناامیدم و دیگر آرزویی ندارم.احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست ، با همه وداع می کنم و می خواهم با خدای خود تنها باشم. خدایا ، خدایا ! به سوی تو می آیم ، از عالم و عالمیان می گریزم ، تو مرا در جوار رحمتت سکنی ده. ای همیشه حاضر در میان ما !با طراوت بهار دیدمت با شمیم انتظار بوییدمت و با دلی بی قرار جوییدمت !… ای چشم بینای خدا! تو حاضری در جای جای زندگانی ما در لحظه لحظه زیستن ما نفس کشیدن نشستن ما برخاستن ما …در هر پگاه و نگاه ما و در ژرفای نماز و نیاز ما! [ جمعه 91/6/10 ] [ 11:48 عصر ] [ مهسا آسایش ]
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. پسر اول گفت: «درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده.» پسر دوم گفت: «نه… درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.» پسر سوم گفت: «نه… درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین… و با شکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام.» پسر چهارم گفت: «نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها… پر از زندگی و زایش!» مرد لبخندی زد و گفت: «همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید. همه حاصل آنچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگی شان برمی آید فقط در انتها نمایان می شود. وقتی همه فصل ها آمده و رفته باشند! اگر در زمستان تسلیم شوید، امید شکوفایی بهار، زیبایی تابستان و باروری پاییز را از کف داده اید! مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل، زیبایی و شادی تمام فصل های دیگر را نابود کند! زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین؛ در راه های سخت پایداری کن. لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند… [ جمعه 91/6/3 ] [ 4:20 عصر ] [ مهسا آسایش ]
خدایا…
[ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 11:34 عصر ] [ مهسا آسایش ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |