زورق عشق | ||
امروز ظهر شیطان را دیدم نشسته بر بساط صبحانه وآرام لقمه برمیداشت گفتم: ظهر شده،هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند… شیطان گفت:خود را بازنشسته کرده ام پیش از موعد!گفتم:به راه عدل وانصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟ گفت:من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم،دیدم انسانها،آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم،روزانه به صدها دسیسه آشکاراانجام میدهند.اینان را به شیطان چه نیاز است؟….. شیطان در حالی که بساط خود را برمی چید تا درکناری آرام بخوابد زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم ونسل او سجده کن،نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ وخیانت،تا کجا می تواند فرا رود وگرنه در برابر آدم سجده می رفتم و می گفتم که: همانا تو،پدر شیاطینی.
[ دوشنبه 90/8/30 ] [ 11:58 عصر ] [ مهسا آسایش ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |