قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زورق عشق

حسین، حسین، حسین؛ چه آهنگ دلنشینی دارد این نام؛ چقدر عشق در پس این واژه پنهان است!

کیست که او را بشناسد و در پیشگاه غربتش سر خم نکند؟

کدام مرد است که وام دار مردانگی اش نیست؟

کدام دلی است که از شوق نامش، در سینه بال بال نمی زند؟

کدام دستی است که در مصیبت جاودانه اش، بر سر و سینه نمی کوبد؟

کدام چشمی است که با شنیدن نامش، بارانی نمی شود؟

کدام دینی است که وام دار حسین نیست؟

حسین، او که بی طلوع نگاهش، آفتاب جرات تابیدن ندارد؛ او که پایداری اش زبانزد همه ی کوه های عالم است؛ او که آب، مهریه مادرش بود و در آتش عطش می سوخت؛ او که تندیس مقاومت و آزادگی است؛ او که حیات مرگ، در قبضه ی قدرت اوست.

و عجیب نیست که سر حسین بر نیزه، کار خورشید در آسمان را بکند؛ مگر بی خورشید، ادامه ی حیات ممکن است که بی حسین، ممکن باشد؟

آن روز،شیهه بود و شمشیر؛ هیاهوی نیزه ها بود و بی تابی تیرها در چله ی کمان؛ خیمه های شعله ور بود و کام های خشکیده و های های کودکان خار در پای خلیده؛ اما حسین می داند که با هفتاد و دو تن، می توان هزاران دیوار سنگی را شکست؛ می توان آب نداشت؛ اما آبرو داشت؛ خواب نداشت؛ اما بیداری آفرید؛ می توان از حضیض گودال، بر اوج قله های فتح رسید.

او نگفت: آدم های ناگزیر باشید که اگر عافیت آمد، از عاشورا بگریزید؛ اگر «سلامت» بود به ظالم «سلام» دهید؛ اگر زندگی به خطر افتاد به هر بهانه بمانید او گفت: زیستن در ذلت را تاب نیاورید و از هر چه آب، برای جرعه ای عزت، چشم بپوشید؛ از جان برای جانان بگذرید.

آری! محرم، قلمرو حسین است و حسین، فرمانروای بی چون و چرای دل های بیدار؛ دل هایی که با ضرباهنگ نام حسین تندتر می تپند؛ دل هایی که با یاد خیمه های سوخته، شعله ور می شوند؛ دل هایی که سرای محبت سیدالشهدای تاریخند.

و اینک حسین، در ضیافت سی و سه هزار شمشیر آخته، به ضیافت تشنگی، محاصره و شهادت آمده است.

حسین آمده است تا سرنوشت تاریخ را با خون رقم بزند.

حسین، خونِ ریخته شده ی خداست؛ خونی که راز حیات، بسته به آن است.


[ جمعه 91/8/26 ] [ 10:21 عصر ] [ مهسا آسایش ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
امکانات وب
خرید بک لینک