زورق عشق | ||
زینب،با ما سخن بگو! مگو که برشما چه گذشت! مگو که درآن صحرای سرخ چه دیدی! مگو که جنایت،آن جا تا به کجا رسید! مگو که خداوند،آن روز،عزیزترین وپرشکوه ترین ارزشها وعظمت هایی را که آفریده است یک جا در ساحل فرات، و بر روی ریگزارهای تفتیده ی بیابان طف چگونه به نمایش آورد وبر فرشتگان عرضه کرد، تا بدانند که چرا می بایست برآدم سجده می کردند....؟ آری زینب! مگو که در آن جا برشما چه رفت! مگو که دشمنانتان چه کردند،دوستانتان چه کردند....؟ آری ای " پیامبر انقلاب حسین " ! ما می دانیم ما همه را شنیده ایم. تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را بدرستی گزارده ای تو شهیدی هستی که خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره ی خون خویش سخن می گفت ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی، بوی گل های نوشکفته ی آن دیار را،در پیرهن داری ای دخترعلی،ای خواهر ای که قافله سالار کاروان اسیرانی ما را نیز درپی این قافله با خود ببر! [ شنبه 90/10/3 ] [ 9:39 عصر ] [ مهسا آسایش ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |