قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زورق عشق

1. ثَلاثٌ یَبْلُغَنَّ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّه‏ِ: کَثْرَةُ الاِْسْتِغْفارِ وَ خَفْضُ الْجانِبِ وَ کَثْرَةُ الصَّدَقَةِ
سه چیز بنده را به مقام رضوان الهى مى‏رساند: استغفار زیاد، فروتنى با مردم و زیاد صدقه دادن.

کشف الغمه، ج2، ص349

2. اِنَّ لِلّهِ عِباداً یَخُصُّهُمْ بِالنِّعَمِ وَ یُقِرُّها فیهِمْ ما بَذَلُوها فَإِذا مَنَعُوها نَزَعَها عَنْهُمْ وَ حَوَّلَها اِلى غَیْرِهِمْ
خداوند بندگانى دارد که نعمت‌هایش را به آنان اختصاص داده است و مقرر کرده از آن بذل و بخشش کنند و اگر خوددارى کنند، از آنان مى‏گیرد و به دیگران منتقل مى‏کند.

کشف الغمه، ج2، ص364

3. مُلاقاةُ الإخوانِ نُشْرَةٌ وتَلقیحُ العَقلِ، وإن کانَ نَزْرا قَلیلاً
ملاقات با برادران (دینى)، هرچند کوتاه، موجب شکفتن و بارورى عقل مى‏شود.

امالى شیخ مفید، ص 328، ح 13

4. مَوتُ الإنسانِ بِالذُّنوبِ أکثَر مِن مَوتهِ بِالأجَلِ ، وَ حَیاتُه بِالبِر أکثَرُ مِن حَیاتِه بِالعُمر
مرگ آدمی به سبب گناهان، بیشتر است از مرگش به واسطه اجل، و زندگی و ادامه حیاتش به سبب نیکوکاری، از حیاتش به واسطه عمر طبیعی بیشتر است.

مسند الامام الجواد، ص284

5. اِیّاکَ و مُصاحِبةَ الشَّرِیر، فاِنَّهُ کالسَّیفِ المَسلُولِ یَحسن مَنظَره و یَقبَح اَثَره
از همراهی و رفاقت با آدم شرور بپرهیز، زیرا که او مانند شمشیر برهنه، ظاهرش نیکو و اثرش زشت است.

مسندالامام الجواد،ص243

6. الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ و سُلَّمٌ إلى کُلِّ عالٍ
اعتماد به خدا، بهاى هر چیز گران بها است
؛ و نردبانى به سوى هر بلندایى.

بحار الأنوار، ج 75، ص 364

7. اِعلَم أنَّک لَن تَخلُوَ مِن عَینِ اللهِ، فَانظُر کیفَ تَکونُ.
بدان که از دید خداوند پنهان نیستی، پس بنگر که چگونه هستی!

تحف العقول، ص 455

8. ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیه لَم یَندُم: تَرکُ العَجلة، و المَشوَرة، و التَوَکُلُ عَلی الله عِندَ العَزم
سه چیـــز است که هــر کس آن را مــراعــات کند، پشیــمان نگـــردد: اجتناب از عجله، مشورت کردن و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری.

 مسند الامام الجواد، ص 247

9. عِزُّالْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ  
عزّت و شخصیّت مؤ من در بى نیازى و طمع نداشتن به مال و زندگى دیگران است.

مستدرک الوسائل، ج 7، ص 230، ح 8114

10. مَنْ أصْغى إلى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ
هرکس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور براى خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوى و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.

 مستدرک الوسائل، ج 17، ص 308، ح 5

11. مَنْ خَطَبَ إلَیْکُمْ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَ أمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إلاّ تَفْعَلُوهُ تَکْنُ فِتْنَةٌ فِى الاْرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرْ
هر که به خواستگارى دختر شما آمد و به تقوا و تدیّن و امانتدارى او مطمئن بودید با او موافقت کنید و گرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگى در روى زمین خواهید شد.

 تهذیب الاحکام، ج 7، ص 396، ح 9

12. لَوْسَکَتَ الْجاهِلُ مَااخْتَلَفَ النّاسُ
چنان چه افراد جاهل ساکت باشند مردم دچار اختلافات و تشنّجات نمى شوند.

 کشف الغمّة، ج 2، ص 349

13. لَنْ یَسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقیقَةَالاْیمانِ حَتّى یُؤْثِرَ دینَهُ عَلى شَهْوَتِهِ، وَلَنْ یُهْلِکَ حَتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دینِهِ
بنده حقیقت ایمان را درنمى یابد مگر آن که دین و احکام الهى را در همه جهات بر تمایلات و هواهاى نفسانى خود مقدّم دارد و کسى هلاک و بدبخت نمى گردد مگر آن که هواها و خواسته هاى نفسانى خود را بر احکام إلهى مقدّم نماید.

 بحارالا نوار، ج 75، ص 80، ح 63

14. مَنِ اسْتَغْنى بِاللّهِ إفْتَقَرَالنّاسُ إلَیْهِ، وَمَنِ اتَّقَى اللّهَ أَحَبَّهُ النّاسُ وَ إنْ کَرِهُوا
هر که خود را به وسیله خداوند بى نیاز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هرکه تقواى الهى پیشه کند، خواه ناخواه، مورد محبّت مردم قرار مى گیرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.

بحارالا نوار، ج 75، ص 79، ح 62

15. عَلَیْکُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإنَّ طَلَبَهُ فَریضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَیْنَ الاْخْوانِ، وَ دَلیلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ أُنْسٌ فِى الْغُرْبَةِ

بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، که فراگیرى آن واجب، و بحث پیرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسیله کمک به دوستان و برادران، و نشانه مروّت و جوانمردى است، هدیه و سرگرمى در مجالس، و همدم و رفیق انسان در مسافرت؛ و انیس و مونس انسان در تنهائى مى باشد.

حلیة الا برار، ج 4، ص 599، س 11

16. الاْدَبُ عِنْدَالنّاسِ النُّطْقُ بِالْمُسْتَحْسَناتِ لاغَیْرُ، وَ هذا لایُعْتَدُّ بِهِ مالَمْ یُوصَلْ بِها إلى رِضَااللّهِ سُبْحانَهُ، وَالْجَنَّةِ، وَالاْدَبُ هُوَ اءدَبُ الشَّریعَةِ، فَتَاءدَّبُوا بِها تَکُونُوا اءُدَباءَ حَقّا
معنا و مفهوم ادب از نظر مردم، تنها، خوب سخن گفتن است که رکیک و سبک نباشد، ولیکن این نظریّه قابل توجّه نیست تا مادامى که انسان را به خداوند متعال و بهشت نزدیک نگرداند.بنابر این ادب یعنى رعایت احکام و مسائل دین؛ پس با عمل کردن به دستورات الهى و ائمّه اطهار (ع)، ادب خود را آشکار سازید.

ارشاد القلوب دیلمى، ص 160، س 19

17. تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَاعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ خالِفِ الْهَوى ، وَ اعْلَمْ أنَّکَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَیْنِ اللّهِ، فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ
در زندگى، صبر را تکیه گاه خود، فقر و تنگ دستى را همنشین خود قرار بده و با هواهاى نفسانى مخالفت کن و بدان که هیچگاه از دیدگاه خداوند پنهان و مخفى نخواهى ماند، پس بنگر که چگونه ای.

 بحارالانوار، ج 75، ص 358، ح 1

18. ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِى الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِى الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلى قَلْبٍ سَلیمٍ
سه خصلت جلب محبّت مى کند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردى در مشکلات آن ها، همراه و همدم شدن با معنویات.

کشف الغمّه، ج 2، ص 349، س 13

19. مَنْ زارَ قَبْرَ أخیهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَقَرَءَ: «اِنّااءنْزَلْناهُ فى لَیْلَةِالْقَدْر» سَبْعَ مَرّاتٍ، أَمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْکْبَرِ.
هرکس بر بالین قبر مؤ منى حضور یابد و رو به قبله بنشیند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مبارکه «إنّا انزلناه» را بخواند از شداید و سختیهاى صحراى محشر در امان قرار مى گیرد.

اختیار معرفة الرّجال، ص 564، ح 1066

20. تَأخِیر التّوبةِ اِغتِرار
 تاخیر و پس انداختن توبه فریب خوردن است.

تحف العقول، ص 480

21. طُول التَسوِیفِ حیرة
به تأخیر انداختن انجام کارها، همواره موجب سرگردانی است.

تحف العقول، ص 480

22. لا یَنقَطِعُ المَزیدُ مِن الله حَتّی یَنقَطِع الشُّکرُ مِن العِباد
افزونی نعمت از طرف خدا بریده نمی شود ، مگر شکرگزاری از سوی بندگان بریده شود.

 تحف العقول، ص 480

23. إِظهارُ الشَّیء قَبلَ أَن یَستَحکم مَفسَدة لَه
اظهار چیزی پیش از آنکه پایدار شود مایه تباهی آن است.

 تحف العقول، ص 480

24. المُؤمِن یَحتاجُ اِلی تَوفیق مِن الله ، و واعِظٌ مِن نَفسِه ، و قَبولٌ مِمَّن یَنصَحه
مؤمن نیاز دارد به توفیقی از طرف خدا، و به پندگویی از طرف خودش، و به پذیرش از کسی که او را نصیحت کند.

تحف العقول، ص 480

25. العُلماء غُرباء لِکِثرَة الجُهّال
عالمان، به سبب زیادی جاهلان، غریب اند.

مسند الامام الجواد، ص 247

26. إِنَّ القائِم مِنّا هُو المَهدِی الَّذِی یَجِبُ أّن یَنتَظر فِی غیبته و یُطاعُ فی ظُهُورِه ، و هُو الثّالِث مِن وَلدی
قائم ما همان مهدی است که درغیبتش باید منتظرش شوند، و در ظهورش اطاعتش کنند. او سومی از پسران من است.

 مسند الامام الجواد، ص 131

27. کَیفَ یَضِیع مِن الله کافِله ، و کیف یِنجُو مِن الله طالِبه، و مَن انقَطَعَ اِلی غَیرِ الله ِوکَّلَهُ اللهُ إلیه
چگونه ضایع می شود کسی که خدا عهده دار و سرپرست اوست، چگونه فرار می کند کسی که خدا جوینده اوست، و کسی که توجهش به غیر خدا جلب گردد، خداوند او را به همان شخص واگذار نماید.

مسند الامام الجواد، ص 243

28. مَن هَجر المُداراةَ قارَبَهُ المَکرُوه
کسی که سازش و مدارا با مردم را رها کند، ناراحتی به او روی می آورد.

 مسند الامام الجواد، ص 243

29. مَن عَمِلَ عَلی غیر عِلمٍ ما یُفسِد أَکثَرُ مِمّا یصلح
کسی که بدون علم و دانش کار کند ، خراب کاری اش بیش از اصلاحش خواهد بود.

 مسند الامام الجواد، ص 244

30. لا تَکُن وَلیَّ لله فِی العَلانِیةِ، عَدُوّاً لَه فِی السِّر
در ظاهر دوست خدا و در باطن دشمن او مباش.

 مسند الامام الجواد، ص 245

31. أَربَع خِصالٍ تعین المَرءِ عَلی العَمَلِ: الصِّحَّة و الغِنی و العِلم و التَوفِیق
چهار چیز یاری دهنده انسان در کار است: سلامت، بی نیازی ، دانش و توفیق.

 مسند الامام الجواد، ص 246

32. العالِمُ بِالظُّلمِ و المُعِینُ عَلیهِ و الرّاضِی بِه شُرَکاء
کسی که آگاه به ظلم است و کسی که کمک کننده بر ظلم است و کسی که راضی به ظلم است، هرسه شریکند.

مسند الامام الجواد، ص 247

33. لا یَضُرُّکَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ
کسى که طالب رضایت خداوند متعال باشد، دشمنى ستمگران، او را زیان و ضرر نمى رساند.

بحارالأنوار، ج 75، ص380، ح 42

34. مَنْ لَمْ یَعْرِفِ الْمَوارِدَ أعْیَتْهُ الْمَصادِرُ
هرکس موقعیّت شناس نباشد جریانات، او را مى رباید و هلاک خواهد شد.

أعلام الدّین، ص 309

35. مَنْ عَتَبَ مِنْ غَیْرِارْتِیابٍ أعْتَبَ مِنْ غَیْرِاسْتِعْتابٍ
سرزنش کردن دیگران، بدون علّت و دلیل، سبب ناراحتى و خشم خواهد گشت، در حالى که رضایت آنان را نیز کسب نخواهد کرد.

أعیان الشّیعة، ج 2، ص 36، س 14

36. مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبیحا کانَ شَریکا فیهِ
هر که کار زشتى را تحسین و تأیید کند، در عقاب آن شریک مى باشد.

کشف الغمّة، ج 2، ص 349

37. مَنِ انْقادَ إلَى الطُّمَأنینَةِ قَبْلَ الْخِیَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَکَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ
هرکس بدون تفّکر و اطمینان نسبت به جوانب (هر کارى، خبری، حرکتى و...) مطیع و پذیراى آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده؛ و نتیجه اى جز خشم و عصبانیّت نخواهد داشت.

بحارالا نوار، 68، ص340، ح 13

38. حُسْنُ الأدَبِ زینَةُالْعَقْلِ، وَبَسْطُ الْوَجْهِ زینَةُالْحِلْمِ
ادب و اخلاق نیک زینت بخش عقل مى باشد، و خوش روئى با افراد، زینت بخش حلم و بردبارى است.

کشف الغمّة، ج 2، ص 347

39. الأمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىُ عَنِ الْمُنْکَرِ خَلْقانِ مِنْ خَلْقِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَمْن نَصَرَهُما أعَزَّهُ اللّهُ، وَمَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ
امر به معروف و نهى از منکر دو مخلوق الهى است، هر که آن ها را یارى و اجراء کند مورد نصرت و رحمت خدا قرار مى گیرد و هر که آن ها را ترک و رها گرداند مورد خذلان و عِقاب قرار مى گیرد.

خصال صدوق، ص 42، ح 32

40. مَنْ أَتَمَّ رُکُوعَهُ لَمْ تُدْخِلْهُ وَحْشَةُ الْقَبْرِ
هرکس رکوع نمازش را به طور کامل و صحیح انجام دهد، وحشت قبر بر او وارد نخواهد شد.

کافى، ج 3، ص 321، ح


[ دوشنبه 91/7/24 ] [ 10:6 عصر ] [ مهسا آسایش ]

اگر می‌خواهید به قلب یک مرد دست یابید باید ابتدا به مغز او راه یابید . مشکل بیشتر مردها این است که خیلی سخت برای گفتن افکار و احساساتشان لب به سخن باز می‌کنند . اگر به این 5 فن مجهز باشید مردان راحت تر سفره دلشان را برایتان باز خواهند کرد ، سپس شما می‌توانید راحت تر برای یک رابطه بهتر تلاش کنید و نهایتاً لذت بیشتر از با هم بودنتان ببرید .

1. اجازه بدهید او درک کند که علاقه نشان می‌دهید به آنچه که می‌گوید. هیچ مردی به شما اجازه نمی دهد به افکارش راه یابید مگر اینکه بداند که شما به آنچه که او می‌گوید توجه و علاقه نشان خواهید داد. یکی از بهترین راهها برای منتقل کردن این موضوع به او این است که از طریق زبان بدنتان وارد شوید. برای نشان دادن تمایل خود به گفته های او ، نگاه طبیعی به او و باز کردن بازوانتان به نشانه گرایش به او بهترین راه است . اجازه دهید او بداند که شما متوجه اید چه می‌گوید آن هم با یک سر تکان دادن یا با حرکت دادن به پیشانیتان . همچنین تحت تأثیر قرار گرفتن مثلاً وقتی که او در گفتن داستان خود تحت فشار باشد و ببیند که شما هم همین گونه اید ، احساس بهتری خواهد داشت. این کار مثل این است که گفته باشید من می‌فهمم که چه احساسی داری یا من خودم را جای تو می‌گذارم .

 

2. لطفاً داوری و قضاوت نکنید . هیچ مردی اگر دریابد که تحقیر یا نکوهش می‌شود افکار واقعی اش را نمی گوید . اظهاراتی مانند چطور توانستی این کار را انجام دهی یا اگر من بودم چنین نمی کردم را رها کنید . آزادی این را به او بدهید که آشکارا و صادقانه هر آنچه که می‌خواهد بدون قضاوت شما توضیح دهد ، آنگاه شما شگفت زده خواهید شد. شما مجبور هم نیستید که او را ببخشید یا با او موافق باشید. شما با این کار به راحتی محیطی آزاد را برای او ایجاد کرده اید که هر آنچه فکر می‌کند برای شما بگوید .

 

3. از بکار بردن کلمه چرا بپرهیزید . وقتی روانشناسان دوره کارآموزی خود را سپری می‌کنند، از آنها می‌خواهند تمرین کنند که کلمه چرا را از دایره لغاتشان حذف کنند. زیرا پرسیدن چرا به طور مکرر ، انرژی منفی می‌دهد و شرایط را بحرانی و حساس می‌کند. وقتی که شما از یک مرد بپرسید که چرا این کار را اینطور انجام داده ای ، او اینطور استنباط خواهد کرد که به او گفته اید که تو احمق هستی که این راه را برای این کار انتخاب کرده ای ! حالا او قبل از اینکه جملاتتان را تمام کرده باشید حالت تدافعی به خود می‌گیرد . تمرین کنید که به جای استفاده از کلمه چرا بگویید درباره این موضوع به من بیشتر بگو .

 

4. هرگز نگویید ما نیاز به گفتگو داریم . هیچ چیز بهتر از این جمله نمی تواند یک مرد را وادار کند که کمتر حرف بزند . این جمله حامل این پیام است که او کار اشتباهی کرده است که در دردسر افتاده و باید درباره اش توضیح دهد. او گفتگو را قبل از شروع کردنش متوقف خواهد کرد . بهترین راه برای مطرح کردن یک موضوع مهم به آرامی و غیر مستقیم وارد شدن به آن است. زمانی که هر دوی شما مشغول انجام آن هستید را انتخاب کنید مثل آشپزی و یا تمیزکاری سبک که او راحتی بیشتری احساس کند. به خاطر داشته باشید وقتی او درگیر فوتبال جمعه شب است برای این کار به او نزدیک نشوید.

 

5. گوش دادن واقعی را یاد بگیرید. شما همیشه شانس شنیدن افکار او را نخواهید داشت. چندین بار شده است که شما وقتی که او صحبت می‌کرده است در فکر دیگری بوده اید یا شاید هم فکر می‌کرده اید که در جواب به او چه بگویید ؟! این موضوع بسیار مهم است که اکنون را با او باشید تا اینکه به افکارتان اجازه دهید همه جا باشد غیر از با او. یک مرد می‌تواند احساس کند که شما واقعاً می‌خواهید حرفهای او را بشنوید یا خیر. درست شنیدن بهترین راه برای رسیدن به یک گفتگوی واقعی است که او هم بتواند حقیقت را به شما بگوید.


[ دوشنبه 91/7/17 ] [ 9:54 عصر ] [ مهسا آسایش ]

الف) گوته (شاعر و متفکر آلمانی)

محمد(ص) به عنوان انسانی خارق‎العاده، در کتابش قرآن، میراثی جاودانه از خود به جای گذاشته است. ارزشمندترین گوشه قلبم، مسخر تصویری است از بهشتی که محمد(ص) در کتابش قرآن، نوید برخورداری از آن را داده است.[1]
 
ب ) توماس کارلایل (فیلسوف معروف انگلیسی)

محمد(ص) در عربستان از همان کودکی به عنوان شخصیتی امین و صادق، مهربان و خوش‎رو ، خوش صبحت، سخی و بلند نظر، با ملاحظه و فروتن شناخته می‌شد. وی می‌افزاید: محمد(ص) انسانی بود حقیقت‎جو و وفادار. کسی که در رفتار و گفتار و‎ اندیشه‎هایش جانب صداقت را رعایت می‌کرد. این فرزند رئوف و دریا دل کویر نسبتا کم حرف بود. هنگامی که چیزی برای گفتن نبود خاموش می‌ماند، لیکن به هنگام سخن گفتن، سخنانش بجا عاقلانه و سرشار از صمیمیت بود.[2]

او می‌گوید: اینها تنها مشتی هتاکی و ناسزاگویی از سوی غرب است که چنین نابهنجاری‎های رفتاری را به محمد(ص) نسبت می‌دهند.[3]

کارلایل به مخاطبان خود این نکته را خاطر نشان می‌کند که از آغاز تا پایان حیات هیچ‎گونه تناقضی در رفتار محمد(ص) مشاهده نمی‎شود. محمد(ص) در سراسر عمر خود علیه خشونت، بی بند و باری، خود کامگی، جاه طلبی و بی عدالتی جنگیده بود. محمد(ص) قوانین مدنی و اخلاقی را عرضه کرد تا وحشیگری و ددمنشی را بر اندازد و بی قانونی و هرج و مرج را با نظم و تمدن جایگزین سازد. کتابش قرآن بر خلاف اعتقادات رایج در اروپا، اصول ضد اخلاقی و بی بند و باری را آموزش نمی‎داد بلکه در حقیقت یک زندگی فوق‎العاده کنترل شده، منظم و اخلاقی را که مطابق با خواست خدا بود، جزء وظایف و تکالیف دینی و انسانی مسلمانان می‌دانست.[4]

ج )  کنت دوبولنویلیه

وی در اثر خود تحت عنوان «زندگی محمد(ص)» که در سال 1782 منتشر شد می‌گوید:
اسلام دینی فطری، اصیل، ساده و منطقی است. همچنین ایشان به تمجید پیامبر پرداخته و محمد(ص) را به عنوان قانون‎گذاری روشنفکر و خردمند معرفی می‎کند که صداقت و خلوص نیت وی در سادگی و صراحت دینش متجلی بود. او معتقد است که دو دیدگاه مسیحی نادرست وجود دارد: اول اینکه دین محمد(ص) بر اساس رجوع به عقل سلیم اروپایی مردود شناخته شده است در حالی که نظامی منطقی‎تر و عقلانی‎تر و قابل قبول‎تر از دین او از لحاظ عقل و خرد وجود ندارد. دوم اینکه محمد(ص) فردی غیر عادی و بدون تمدن بوده است. کنت بر این نکته اصرار دارد که محمد(ص) مردی بود نکته سنج و مردم‎دار که محسنات، ثبات قدم، شجاعت و بصیرت را دارا بود. کنت از قوانین و آداب و رسوم و سنن مسلمانان دفاع می‌کند و آنها را به عنوان آداب و رسومی خردمندانه و روشن و قابل فهم معرفی می‌کند.[5]

د) آر وی سی بادل

او از جمله محققانی است که سال‎ها در بیابان در میان اعراب زیست تا بتواند احساسات و افکاری را که می‌توانست شخصیت محمد(ص) را تحت تاثیر قرار دهد، در خاطر متصور و مجسم نماید. می‌گوید: آیا تمسخر‎های ضد مسلمانان اروپایی بر عکس به خودشان بر نمی‎گردد؟ باید از خود پرسید چطور یک فرد ناسالم می‌تواند آیینی از خود به جای بگذارد که پس از مرگ وی این‎چنین بالندگی و بسط و توسعه یابد؟ امروز شمار هواداران دین اسلام هر ساله ربع میلیون افزایش می‌یابد.[6]

ه)  امیل درمینگهام، تاریخ نویس و خاورشناس فرانسوی

امروز کسی قدرت آن را ندارد که در اخلاص محمد(ص) شک و تردید کند؛ زیرا زندگی او بزرگترین دلیل بر اعتقاد او به پیامبری‎اش بود. رسالتی که در راه آن تمام زحمات را شجاعانه تحمل کرد و با آن همه عظمت و استعداد سرشار و بصیرت و تسلط بر نفس و اراده قوی و حسن تدبیر که داشت هرگز کسی به خود اجازه نمی‎داد چنین انسانی که به او وحی می‌شود و از مواهب خاصی برخوردار بود را جزء جن‎زدگان بداند. آنان که این مرض را به او نسبت می‌دهند بسیار در غفلت و خیالند. زیرا زندگی محمد(ص) قبل از بعثت زندگی موزون و منظمی بود همان‎گونه که بعد از آن چنین بود.[7]

و) جان دیون پورت دانشمند انگلیسی

بارها گفته‎اند محمد (ص) غش کرده است! این از گفته‎های بی‎اساس و نابهنجار یونانی است که خواسته‎اند به وسیله تهمت تاثیر عوارض این بیماری، پیام آور عقاید نوین را لکه‎دار ساخته و خصوصیات اخلاقی او را مورد نفرت و انزجار جهان مسیحیت قرار دهند.[8] ما می‌پرسیم: آیا ممکن است باور کنیم مردی که چنان اصلاحات بزرگ و پایداری را پدید آورد و مردمی را که قرن‎ها در منجلاب بت‎پرستی غوطه‎ور شده بودند و کودکان خود را می‌کشتند نجات داد، فریب کار بود یا تمام دوران زندگی او مقرون به نفاق بود؟هرگز.


[ دوشنبه 91/7/17 ] [ 9:47 عصر ] [ مهسا آسایش ]

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1389/06/19/911730_PhotoA.jpg

سالروز شهادت عموی غیور پیامبر(ص)؛

 

تربت مزار «حمزه» نخستین تربت مورد تبرک در اسلام است

یک کارشناس علوم دینی با اشاره به زیارت قبر حضرت حمزه(ع) توسط حضرت زهرا(س) گفت: تربت مزار «حمزه» نخستین تربت مورد تبرک در اسلام است.

حجت‌الاسلام والمسلمین «علی صحت تبریزی» کارشناس علوم دینی و تاریخ اسلام در گفت‌و‌گو با خبرنگار آیین و اندیشه فارس با اشاره به حدیثی از امام باقر علیه‌السلام در خصوص منزلت حمزه سید‌الشهدا بیان داشت: در سایه بلند عرش نوشته شده است، «حمزه» شیر خدا، شیر رسول خدا (ص) و سید شهیدان است، همچنین رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم اینچنین زبان به ستایش می‌گشاید « ما از فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتیم، رسول الله، حمزه سیدالشهدا(ع)، جعفر ذوالجناحین(ع)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع) و مهدی(عج).»

* «حمزه» سید شهدا از اول تا آخر است

وی افزود: پیغمبر گرامی اسلام  به حضرت زهرا (ع) فرمود «دخترم! ما اهل بیتی هستیم که خداوند شش صفت و ویژگی را بر ما عطا کرده است که بر هیچ یک از گذشتگان و آیندگان عطا نکرده است؛ زیرا پیامبر ما، سید انبیا و مرسلین است و آن پدر تو است و وصیّ ما سید اوصیا است و آن همسر تو است و شهید ما سیدالشهدا است و آن حمزه بن عبدالمطلب عموی پدر تو است.»، فاطمه علیها السلام گفت «ای فرستاده خدا، آیا او فقط سید شهیدانی است که با وی به شهادت رسیده اند؟»، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود «نه، بلکه او سید شهدای اوّلین و آخرین، بجز انبیا و اوصیا است.»؛ یعنی اگر پیامبران، اوصیا و ائمه معصومین جدا شود، در عالم سید شهیدان جناب حمزه سیدالشهدا است.

حجت‌الاسلام صحت درباره جایگاه حضرت حمزه (ع) در میان حضرت رسول (ص)، اظهار داشت: پیغمبر فرمودند «اَحَبّ اِخوانی اِلَیَّ علّی بن أبی‌طالب و أحَبّ أعْمامی اِلیَّ حَمْزَه»؛ «محبوب‌ترین برادرانم، علی بن ابی‌طالب و محبوب‌ترینِ عموهایم حمزه است.»

*«حمزه» جزو هفت نفری است که خداوند نظیر آنها را نیافریده است

وی ادامه داد: امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «منّا سبعةٌ خَلَقَهم اللّه عزّ وجلّ لم یخلق فی الأرض مثلهم؛ مِنّا رسول اللّه صلی الله علیه وآله سیّد الأوّلین والآخرین، خاتم النّبیّین ووصیّه خیر الوصیّین و سبطاه خیر الأسباط؛ حَسَنا وحُسَینا وسیّد الشهداء حمزة عمّه ومن قد کان مع الملائکة جعفر والقائم عجّ»؛ «خداوند در میان خاندان ما هفت نفر خلق کرد که در روی زمین مانند آنها را نیافریده است، از ما است، رسول خدا که سید اولین و آخرین و خاتم پیامبران است و از ما است، وصیّ او که بهترین اوصیا است و دو سبطش حسن و حسین که بهترین اسباطند و عمویش سیدالشهدا و جعفر که به همراه فرشتگان پرواز می‌کند و قائم عجّ.»

* هیچ تعصبی صاحب خود را داخل بهشت نکرد، جز تعصب «حمزه»

این کارشناس دینی به سخن امام سجاد علیه‌السلام درباره شخصیت حضرت حمزه اشاره کرد و گفت: امام سجاد (ع) فرمود: «لم یدخل الجنّة حَمیّة غیر حمیّة حمزه بن عبدالمطلب وذلک حین اسلم غضباً للنّبی فی حدیث السلا الّذی اُلقی علی النبی صلی الله علیه وآله »؛ «هیچ تعصبی صاحب خود را داخل بهشت نکرد، جز تعصب حمزة بن عبدالمطلب، آنگاه که بچه‌دان شتری به وسیله مشرکین مکه به سر و صورت پیامبر انداخته شد و حمزه برای دفاع ازآن حضرت و دفع شرّ دشمنان، اسلام را پذیرفت.»

وی افزود: در حدیثی وارد شده است که روزی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم در مسجد الحرام بود، عده‌ای از کفار قریش مثل ابی‌سفیان و ابی‌جهل شکمبه شتری را بر روی پیامبر انداختند، به طوری که لباس‌های پیامبر(ص) به آن شکمبه شتر آلوده شد، موقعی که ابوطالب(ع) این منظره را دید، پیغمبر(ص) را پیش حمزه(ع) برد و ایشان پیغمبر(ص) را به مسجد‌الحرام برگرداند، در حالی که یک شکمبه شتر را در دست گرفته بود و آن را به سر و صورت کسانی که به پیامبر توهین کرده بودند، مالید تا بعد از آن کسی جرأت توهین به پیامبر(ص) را نکند و بعد از آن به اسلام ایمان آوردند.

* تربت مزار «حمزه»، اولین تربت مورد تبرک

حجت‌الاسلام صحت با بیان اینکه اولین تربتی که در اسلام مورد تبرک قرار گرفته، تربت حضرت حمزه سیدالشهداست، ابراز داشت: حضرت زهرا علیها‌السلام پس از رحلت رسول اکرم (ص) به زیارت قبر حمزه(ع) می‌رفت و خاک قبر حمزه تسبیح درست کرد، لذا اولین تسبیحی در اسلام، از قبر حضرت حمزه سید‌الشهدا ساخته شد، از آنجایی که حضرت حمزه (ع) بسیار شجاع، دارای اندام بلند چهار شانه بود، کسی در مقابل او یارای استقامت نداشت، بالاخره به این فکر افتادند که در جنگ احد او را از دور بزنند، منتها کسی به نام وحشی غلام «جبیر بن مطعم» که پرتابگر ماهری بود، از دور نیزه‌ای انداخت که به پائین پهلوی جناب حمزه(ع) اصابت کرد، از یک طرف وارد و از طرف دیگر نوک نیزه بیرون آمد، همین باعث شد که کنترل از دست حمزه خارج شود و از بالای اسب به زمین بیفتد.

* بدن «حمزه»، اولین بدن مثله شده در اسلام است

وی با اشاره به جریان مثله شدن بدن حمزه (ع) توسط وحشی، ادامه داد: اولین بدنی که در اسلام مثله شد، بدن جناب حمزه سیدالشهدا بود، وحشی به دستور هند جگرخوار- مادر معاویه، همسر ابی‌سفیان- دست به این اقدام زد، هند سه نفر را به وحشی پیشنهاد کرد؛ پیغمبر (ص)، علی‌بن ابیطالب (ع) و حمزه (ع)،  که وحشی به علت اینکه چون امکان دسترسی به پیغمبر(ص) و علی‌ابن ابیطالب (ع) وجود ندارد، حمزه (ع) را انتخاب کرد که از دور او را با نیزه به شهادت برساند.

این کارشناس دینی در تشریح جریان حمله وحشی به حضرت حمزه علیه‌السلام، بیان داشت: موقعی که حمزه(ع) به زمین افتاد، وحشی پهلوی ایشان را شکافت و جگرش را بیرون آورد، به پیش هند برد و او نیز از شدت کینه‌ای که داشت، خواست جگر حمزه (ع) را بخورد، لیکن جگر در میان دندانهایش سنگ شد و نتوانست به هدفش برسد، این است که حضرت زینب علیهاالسلام اشاره به یزیدمی‌کند و می فرماید «اکلة الاکباد»؛ «ای فرزند جگر خواران» چرا که یزید پسر معاویه و معاویه فرزند هند است.

* 70 بار پیامبر در نماز میت«حمزه» تکبیر گفت

وی افزود : موقعی که حضرت حمزه علیه‌السلام شهید می‌شود، پیامبر اسلام به قدری متأثر می‌شود،  امیرالمومنین را می‌فرستد، امام علی علیه‌السلام وقتی بدن حمزه (ع) را می‌بیند، نمی‌تواند به پیامبر(ص) گزارش دهد، لذا پیامبر وقتی بدن قطعه قطعه شده حمزه را مشاهده کرد، ناله بلندی سر دادند وخطاب به او فرمودند «رَحِمکَ الله أی عمّ، لَقَدْ کُنتَ وَصُولاً لِلرَّحِمِ فَعُولاً لِلْخیرات»؛ «ای عمو! خدای رحمت کند تو را، که در صله رحم و انجام دادن کارهای نیک فعال و کوشا بودی.»، بعد به نماز ایستادند و هفتاد تکبیر گفتند، در حالی که نماز میت 5 تکبیر دارد، هنگامی که حضرت حمزه را در قبر می‌گذارند، پیامبر عبای خویش را بر بدن مطهر او می‌اندازدو چون پاهای حمزه به خاطر قد بلندی که داشت. بیرون می‌ماند، فرمودند؛ برگ‌های درختان روی پای حمزه بریزند.

* تاکید پیامبر اسلام برای عزاداری بر «حمزه سیدالشهدا»

حجت‌الاسلام صحت با بیان اینکه یکی از مواردی که می‌توان رضایت پیامبر(ص) را تحصیل کرد، عزاداری برای حضرت حمزه سیدالشهداست، اذعان داشت: چرا که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم هنگامی که از جنگ احد بر‌گشت، در مدینه دید که مردم شهر برای شهیدان خودشان گریه می‌کنند و کسی برای حمزه گریه نمی‌کند، لذا مسلمین به دستور پیامبر (ص) در عزاداری‌های خود اول برای حمزه علیه‌السلام نوحه می‌خواندند.

وی با بیان اینکه یکی از امتیازات حضرت حمزه در میان اولاد عبدالمطلب این است که ایشان قائل به مقام نبوت و امامت بود، افزود: ولکن عباس و عقیل برادران حمزه با اینکه فرزند عبدالمطلب بودند، در مقابل غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و شهادت حضرت زهرا علیها‌السلام در موضع دفاع برنخاستند و اعتراضی نکردند، چرا که اینها معرفت کامل به مقام نبوت و امامت نداشتند، لذا فقط این امتیاز برای حمزه علیه‌السلام است.

انتهای پیام/ک

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/14430308185854398558.jpg

/یادداشت/

حضرت عبدالعظیم(ع) از تمسک به ولایت تا مبارزه با خرافات

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1389/06/19/911730_PhotoA.jpg

روزگار عبدالعظیم الحسنی(ع) روزگاری پرتنش، آکنده از اختلاف، بدبینی، کینه و دشمنی میان پیروان اهل‌بیت(ع) بود و آن حضرت به نمایندگی از امام هادی(ع) در پاکسازی جامعه شیعی از اختلاف و دوگانگی پیش‌قدم شد.

حضرت عبدالعظیم(ع) از تمسک به ولایت تا مبارزه با خرافات

به گزارش خبرگزاری فارس، اختلاف فکری عمیق و گسترده موجود در عصر عباسی،و بویژه دوران مصادف با حیات علمی - سیاسی حضرت عبدالعظیم الحسنی، اخلاق و رفتار اجتماعی پیروان گرایش‌های مختلف مذهبی را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود. درگیری‌های فکری گسترده، باعث جبهه‏بندی‌ها و فرقه‏گرایی‌های بسیاری گشته، و اخلاق و رفتارهای مبتنی بر اصول کرامت و بزرگواری را دست خوش تحوّل ساخته بود.

نقض‌ها و رد و ایرادهایی که افراد نسبت به همدیگر داشتند، گویای فضایی آکنده از بدبینی و عناد و دشمنی بود و تخریب شخصیت افراد و اتهام بی‏دینی و ارتداد به بهانه‏های کم ارزش، قبح و زشتی خود را از دست داده بود. انتساب افراد و شخصیّت‌های علمی به گرایش‌هایی چون تجسیم، جهمیّه، شبّهه و امثال آن و از بین بردن اعتبار آنان بسیار متداول بود.

شاید حاکمیت‌های وقت هم به این فضای آلوده دامن می‏زدند و از این راه، دشمنی و کینه را بین اندیشوران مذاهب گوناگون تشدید می‏کردند و تفاهم و در نتیجه، احتمال خطر آنان را پایین می‏آوردند، بویژه آنکه در این دوران، حرکت‌های سیاسی برانداز از قبیل تحرکّات نظامی خوارج، شیعیان زیدی و به خصوص طالبیان، حرکت‌های ملّی‏گرایانه در قلمرو وسیع حاکمیت وقت از قبیل گرایشهای خرّم دینی، مازیاری و یا در افریقا حرکت‌های سیاهان زمینه‏ای لازم را در اختیار اندیشوران دینی گذاشت تا بعضی از این حرکت‌ها را تأیید کرده و موجب دردسر بیشتر حاکمیت گردند.

بدیهی است ایجاد تفرقه فکری و اعتقادی و به تبع آن،تشدید کینه و نفرت بین عالمان و به خصوص متکلمان و فقیهان می‏توانست هدف جذّابی برای حاکمیت‌های وقت باشد.

برگزاری مجالس مناظره بین گرایش‌های مختلف فقهی و یا کلامی و گاه، ادبی در حضور خلیفه و یا امرا را نمی‏توان تنها به انگیزه دانش دوستی خلفا نسبت داد. طرح مباحث اختلاف برانگیز در این مجالس و رودررو قرار دادن دانشوران راه گمان‌های نیکو را می‏بندد و پژوهشگر را به تأمل وامی‏دارد.

عامل دیگری که زمینه لازم برای بدبینی و تردید و در نتیجه، اختلاف و عناد و کینه را به‏وجود می‏آورد، روش‌های مبارزاتی بود که مخالفان هر گروه نسبت به گروه دیگر به کار می‏گرفتند. جعل حدیث و ساختن مطالب دروغ و بی‏پایه و نسبت دادن آن‌ها به رؤسای جریانات فکری و مذهبی و تخریب مجموعه معارف مذاهب و گرایش‌های فقهی و یا کلامی از سوی پاره‏ای از افراد بی‏اخلاق و فاسد باعث می‏شد. پیروان هر گرایشی در حالت روانی ویژه‏ای برای پذیرش اتهامها نسبت به افراد قرار گیرند و در نتیجه اصل را بر فساد بگذارند و از حسن ظن نسبت به یکدیگر فاصله بگیرند.

این فضای زشت و سنگین، عرصه را برای پیروان تشیّع نیز سخت و تنگ می‏ساخت، بویژه آنکه در بین شیعیان نیز چندین گرایش عمده کلامی وجود داشت‏ و شرایط سخت سیاسی هم در مواردی موجب می‏شد تا امام پیشین نتواند امام بعدی خود را به صورت صریح و بی‏ابهام معرفی کند تا پیروان وی در شناخت امام بعدی دچار تردید نشوند.

از این رو، سوء استفاده‏کنندگان از این فضای تاریک و ابهام‏آلود بهره جسته و وارد گود می‏شدند و خود را جانشین امام پیشین می‏شمردند و گرایش جدیدی ایجاد می‏کردند. وجود مسایل مالی هم به این موضوع دامن می‏زد و طمع‏ورزی افراد، آتش معرکه را شعله‏ورتر می‏ساخت.

در عصری که دست‏رسی به امام معصوم بسیار سخت نبود، مراجعه به ایشان و شنیدن استدلال‌های آنان باعث فروکشی آتش اختلافات می‏شد و و دامنه آن وسعت پیدا نمی‏کرد و رفتن به محضر امام(ع)، فصل الختام اختلافها بود؛ اما در روزگاری که حاکمان بر امامان(ع) سخت می‏گرفتند و آنان را در زندان و یا تحت نظر جاسوسان نگهداری می‏کردند، فضا بسیار تیره‏تر و زمینه اختلاف در درون شیعه بیشتر می‏شد.

* خلیفه عباسی با دور نگهداشتن شیعیان از امام معصوم در صدد ایجاد تفرقه در میان صفوف آن‌ها بود

 در روزگار امامت امام هادی(ع) که -حاکمیت در دست خلیفه مستبد عباسی، متوکّل بود این قبیل اختلافات بسیار گسترده بود و از آنجایی که آن حضرت به شدت تحت مراقبت بودند، راه دست‏یابی همه به وی غیر ممکن بود در نتیجه، تلاش برای ایجاد تفرقه بین یاران و پیروان ائمه(ع) بسیار آماده بود.

از این اختلاف‌ها گزارش‌های بسیاری نقل شده است، امّا گزارشی که عبدالعظیم حسنی در قالب یک توصیه امام(ع) به یاران خود آورده است، به روشنی فضای حاکم بین شیعیان و پیروان آن حضرت را ترسیم می‏کند، فضایی که در این سفارش ترسیم شده است، بسیار غمبار و تأمل برانگیز است.

حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی(ع)چنین نقل می‏کند که: ای عبدالعظیم، به دوستانم سلام برسان و به آنان بگو که برای شیطان راهی در دل‌های خود باز نکنند. آنان را به راستگویی در سخن و ادای امانت و ترک جدال و مخاصمه در مسائل بی‏اهمیّت و به رویکرد به یکدیگر و زیارت همدیگر دستور ده؛ چون این کار، موجب نزدیکی به من می‏شود، به تخریب شخصیت یکدیگر مشغول نباشند. من با خود پیمان بستم که هرکس چنین رفتار کند و دوستی از دوستان مرا ناخشنود سازد، از خداوند بخواهم که او را در دنیا به شدیدترین کیفرها برساند و در آخرت از زیان‏کاران قرار دهد.

به آنان بیاموز که خداوند نیکوکارانِ آنان را آمرزیده و از بدکارانِ آنان درمی‏گذرد، مگر کسانی که به او شرک ورزند و یا دوستی از دوستان او را بیازارند و یا در دل خود بدی و کینه‏ای علیه او داشته باشند؛ چون خداوند این قبیل افراد را نمی‏بخشد، مگر از آن نیّت برگردند، وگرنه روح ایمان را از دل ایشان برمی‏کند و از ولایت من خارج می‏سازد و از ولایت ما هم بهره‏ای نمی‏برد و من به خداوند از این فرایند پناه می‏برم.»

*مناظرات ناسودمند و انحرافی در بین شیعیان روزگار امام هادی بسیار گسترده شده بود

این گزارش گویای آن است که مناظرات ناسودمند و انحرافی در بین شیعیان روزگار امام هادی بسیار گسترده شده بود. موضوعات کم ارزش و بی‏اهمیّت به محور مناظرات و مشاجرات بین آنان تبدیل گشته و آتش اختلاف و کینه شعله‏ور شده بود، به گونه‏ای که پاره‏ای از آنان برای دست‏یابی به هدف خود در تخریب شخصیّت دیگران، گاه به شیوه‏های غیراخلاقی نظیر دروغ‏گویی و حدیث‏سازی نیز روی می‏آورند. کینه‏ها و عداوت‌ها موجب دوری و قهر و جدایی آنان شده، به گونه‏ای که از دیدار همدیگر نیز پرهیز داشتند.

بدیهی است چنین حالتی مطلوب‏ترین حالت برای مخالفان آن حضرت، بویژه برای حاکمیّت وقت بود. آنان خود را منتسب به جریان فکری امام هادی(ع) می‏شمردند. از این روی، امام(ع) تأکید می‏کند که در صورتی به من نزدیک می‏گردید که از دشمنی و کینه‏توزی با یکدیگر دست بردارید و قهر و جدایی را کنار گذاشته، به دیدار هم بروید.

*قشری‏گری و  بی‏توجّهی به محتوا و بن مایه دین عامل اختلاف‌ میان شیعیان

تخریب شخصیت همدیگر در میان شیعیان، موجب آزردگی خاطر بسیاری از یاران امام(ع) می‏شد و امام ضمن نهی از این کار، در برابر این روند به سختی موضوع‏گیری کرده، بر چنین افرادی نفرین سنگینی می‏کند.قشری‏گری و تأکید بر آموزه‏های ظاهری و بی‏توجّهی به محتوا و بن مایه دین

عمده مشکل این قبیل افراد، دست گذاشتن روی نقاط ریز زندگی افراد دیگر است. قشری‏گری و تأکید بر آموزه‏های ظاهری و بی‏توجّهی به محتوا و بن مایه دین انگیزه جدّی را در این افراد ایجاد می‏کرد تا نقاط ضعف کوچک افراد را بزرگ جلوه داده و در نتیجه، توجیه لازم را برای ایراد اتهام بر آنان و رهایی وجدان خویش از ملامت نفس پیدا کنند.

در نگرش پیامبر اکرم(ص) دایره دین بسیار وسیع است و افراد گوناگون را با سلایق و گرایش‌ها و رفتارهای متنوع و متفاوت پذیراست. امامان معصوم(ع) نیز همواره همین دید را توصیه می‏کردند. حضرت عبدالعظیم حسنی در گزارشی از حضرت هادی(ع) از طریق پدرانش از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که:

أمرنی ربّی بمداراة الناس کما أمرنی بإقامة الفرائض؛

پروردگارم مرا به مدارا با مردم سفارش کرده است، همان گونه که به برپاداری واجبات دستور داده است.

این نگرش به انسان سعه صدری می‏دهد که به راحتی نمی‏تواند دیگران را نفی کند و به آنان اتهام بزند، بلکه دایره زندگی دینی را وسعت می‏بخشد تا بسیاری افراد در آن جای گیرند.

امام هادی(ع) در توصیه مورد بحث، در ادامه، تأکید می‏ورزد که پیروان آن حضرت باید بدانند که خداوند بخشنده و پرگذشت است خوبی‌ها را در نظر می‏گیرد و از بدیها درمی‏گذرد و تنها دو حوزه خاص است که از این دایره «گذشت» خارج است: نخست، شرک به خداوند متعال و دیگری، آزار یاران که شماری از شیعیان آن روز به بهانه‏های بی‏پایه و به خاطر مجادلات تنگ نظرانه در آن گرفتار بودند.

تأکیدی که امام(ع) بر ضرورت سعه صدر و پرهیز از تنگ‏نظری و لزوم کنار گذاشتن کینه‏ها و نفرت‌ها می‏کند، بیانگر نیاز مبرم فضای فکری شیعه به اصلاح و پاک‏سازی است. امام هادی(ع) به علّت قطع ارتباط با پیروان خود، دغدغه بسیاری نسبت به جامعه شیعی داشت و اخباری که از جدال‌های بی‏جهت و زیان‏آور به گوش آن حضرت(ع) می‏رسید، نگران کننده بود. از این‏رو، تلاش می‏کرد ارتباط بین افراد را از طریق گسترش یک حرکت اخلاقی - اجتماعی مستحکم کرده، از تفرقه فزون‏تر جلوگیری کند.

در روایت دیگری از حضرت عبدالعظیم(ع) از امام هادی(ع) چنین آمده که آن حضرت فرمود:

ملاقاة الإخوان نشرة و تلقیح للعقل و إن کان نزراً قیلاً.

در این روایت ،دیدار هم فکران و برادران هم مسلک موجب گسترش فهم و دانش و رشد خرد دانسته شده است، گرچه این دیدارها کم باشد، باز هم از عدم ارتباط به مراتب ارزشمندتر است. شاید قسمت پایانی روایت، پاسخ به بهانه‏ای است که ممکن بود شیعیان آن روزگار به خاطر شرایط خفقان و عدم امکان ملاقاتهای گسترده در پیش خود مطرح می‏کردند. امام(ع) بر این باور است که نشست‌ها و ملاقات دوستانه ،در هر صورت، موجب تقویت خرد و گسترش فهم و شعور افراد جامعه می‏شود.

* یکی از عوامل گسترش بدبینی بین پیروان اهل بیت(ع) در روزگار امام هادی(ع) عدم امکان گرد آمدن و تجمّع آنها بود

شاید یکی از عوامل گسترش بدبینی بین پیروان اهل بیت(ع) در روزگار امام هادی(ع) عدم امکان گرد آمدن و تجمّع آنها بود. از این رو، معمولاً تعالیم ائمه(ع) از طریق واسطه‏ها به آنان می‏رسید و بدیهی است در این انتقال، افزون بر بازتاب ناتوانی‌های بشری که در نقل ضعیف و ناقص تعالیم ظاهر می‏شد، پاره‏ای از شیطنتها و خیانتها هم راه پیدا می‏کرد و در نتیجه، تعالیم ائمه(ع) به صورت همگون و درست به همه نمی‏رسید و در نتیجه، زمینه اختلاف برداشت و به تبع، اختلاف دیدگاه وموضوع‏گیری را به وجود می‏آورد.

دستورالعمل‌هایی که حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از امام صادق(ع) به پیروان اهل بیت(ع) برای شناسایی حدیث درست از نادرست نقل می‏کند، شاید در همین رابطه قابل تفسیر باشد. در این خصوص عبدالعظیم به سند خود دو روایت از امام صادق(ع) نقل می‏کند:

عبدالعظیم الحسنی، عن علی بن اسباط، عن یونس بن عبدالرحمان، عن داود بن فرقد، عن ابی عبداللّه(ع): قال: إذا أحدثوکم بحدیث عن الأئمه فخذو به حتی یبلغکم عن الحیّ، فإذا بلغکم شی‏ء فخذوا به.

ثم قال: انّا واللّه لاندخلکم فیما لا یسعکم؛

هرگاه حدیثی از امامان برای شما نقل شد، آن را بپذیرید تا آنکه حدیثی از امام زنده به شما برسد. آن‏گاه، وقتی از امام زنده حدیثی رسید، آن را پذیرا باشید. سپس فرمود: سوگند به خدا ما شما را در کارهای طاقت‏فرسا وارد نمی‏کنیم.

به همان سند از داوود بن فرقد، از عبدالأعلی مولی آل سام، از ابن عبداللّه(ع) قال: قلت له: إذا جاء الحدیث عن أولکم و حدیث عن آخرکم فایّهما نأخذ؟

فقال: بحدیث الآخر؛

به امام صادق(ع) عرض کردیم: هرگاه حدیثی از امام پیشین رسید و حدیثی از امام بعدی، کدام یک را پذیرا گردیم؟

امام(ع) فرمود: سخن امام بعدی را بپذیر.

در حدیث نخست به وسعت دایره زندگی دینی تأکید شده است و راه را برای افرادی که با تأکید بر نصوص، فضا را روی دیگران می‏بندند، مسدود می‏کند. معمولاً جزم گرایان بر نصْ تأکید ورزیده، به پشتوانه آن، به تخطئه اعمال و رفتار دیگران می‏پردازند، درحالی‏که در این روایتْ ملاک اعتبار اعمال و رفتار شیعیان بر آگاهی گذاشته شده است. افراد بر پایه دانش و آگاهی خود از گفتار امامان(ع)،موظّف به تکلیف هستند و اشخاص تا زمانی که این آگاهی و اطلاع با آگاهی جدیدی جابه‏جا نشده، امکان رفتار بر مبنای آگاهی قبلی خود دارند، حتی اگر در واقع هم دستور جدید وجود داشته باشد و اشخاص نسبت به آن آگاهی و اطمینان کافی نداشته باشند.

اینکه در این دو حدیث، حجیّت سخن امام پیشین تا حصول علم و اطلاع به سخن امام بعدی پذیرفته شده و پس از آگاهی از سخن امام بعدی به آن سخن ارجاع داده شده، به خاطر آن است که معمولاً امامان با توجّه به شرایط و اوضاع روز سخن می‏گفتند و با تبدیل آن شرایط سخن جدیدی ارائه می‏کردند و این امر، گاه موجب می‏شد تا پیروان آنان در سر دو راهی و تردید قرار گیرند و زمینه لازم برای اختلاف بوجود آید.

امامان(ع) با این دستورالعمل‌ها راه تشخیص را معرّفی و از بروز اختلاف پیش‏گیری می‏کردند.

*حضرت عبدالعظیم(ع) در فضایی آکنده از اختلاف نظر و درگیری‌های فکری و اعتقادی در مجموعه پیروان ائمه(ع) زندگی می‏کرد

فضای حاکم بر روزگار امام هادی(ع) در عصر پدرشان امام جواد و جدشان امام رضا(ع) نیز وجود داشت و حضرت عبدالعظیم -که عمده روزگار علمی و فکری‏اش در عصر این سه امام(ع) بود در فضایی آکنده از اختلاف نظر و درگیری‌های فکری و اعتقادی در مجموعه پیروان ائمه(ع) و در خارج از این مجموعه، زندگی می‏کرد.

افزون بر آنچه که یاد شد، چیزی که نقش جدّی در پیدایش اختلاف دیدگاه در بین پیروان ائمه(ع) ایجاد کرد، شهادت نا بهنگام حضرت امام رضا(ع) بود، شهادت آن حضرت در زمانی اتفاق افتاد که از سویی به خاطر فضای نسبتاً باز عصر مأمون، دانشوران بسیاری در میان شیعیان به وجود آمده و در اقصی نقاط جهان اسلام پراکنده شده بودند و از سوی دیگر، زمان شهادت آن حضرت، فرزندش امام جواد کودکی بیش نبود و مدّعیان زیادی برای جانشینی امام وجود داشت.

از آنجایی که سابقه نداشت فردی در سنین کودکی امامت و پیشوایی را به دست بگیرد، مطرح شدن امام جواد(ع) به عنوان جانشین حضرت رضا(ع) بسیار دور از انتظار بود، به گونه‏ای که بزرگان شیعه نیز در این امر، نخست به تردید و دو دلی گرفتار شدند و سپس با مراجعه به امام(ع) و آزمایش وی به امامت او ایمان آوردند.

بدیهی است کسانی که خارج از مدینه (محل سکونت امام(‏ع) بودند، در شرایط سخت انتخاب قرار گرفتند و در چنین فضای تیره و مه‏آلود، زمینه برای ایجاد اختلاف بیشتر می‏شد. شبیه جریان فوق در زمان امام هادی(ع) نیز به وجود آمد. آن حضرت نیز در زمان درگذشت پدرش در سنّ پایین قرار داشت‏ و در نتیجه، تردید یاد شده بار دیگر ظهور کرد، با این تفاوت که در آغاز عصر امام جواد(ع) حاکمیّت وقت تلاش می‏کرد از خود چهره‏ای طرفدار اهل بیت(ع) نشان بدهد و حتّی ادعای تشیّع داشت‏ و به همین خاطر، سخت‏گیری‌های ظاهری برای دستیابی شیعیان به امام جواد(ع) کمتر بود، برخلاف عصر امام هادی(ع) که چنین شرایطی وجود نداشت و اختناق فزون‏تری برقرار بود.

گرچه شیعیان در این مورد از یک سابقه برگزیده شدن فردی در سنین پایین به امامت برخوردار بودند و همین سابقه کار را آسان‏تر می‏کرد؛ با این حال، تأثیر لازم را در ایجاد فضایی برای گسترش اختلاف و تفرقه داشت.

مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داده و روزگار عبدالعظیم حسنی را به روزگاری پرتنش، پر دغدغه، آکنده از اختلاف، بدبینی، کینه و دشمنی ساخته بود و آن حضرت به نمایندگی از امام هادی(ع) به زدودن فضای مزبور و پاکسازی جامعه شیعی از اختلاف و دوگانگی همّت می‏گماشت.

شاید این اختلاف و درگیری در ایران آن روز -که از سویی تحت تأثیر عقل‏گرایی شدید کوفه و بصره قرار داشت‏ و تنها راه ارتباطی آن با حجاز از همین مسیر بود و از سوی دیگر امکان دسترسی آنان به مدینه چندان آسان نبود فزون‏تر بود و در ری -که مرکز درگیری فکری و اعتقادی بین گرایش‌های گوناگون فقهی بین شیعیان و سنّیان و نیز در بین خود سنّیان بود و گاه این درگیریها به جنگ و جدال و خونریزی کشانده شد شدیدتر بود و در واقع، رسالت حضرت عبدالعظیم به زدودن این اختلاف نظرها در حوزه مزبور بازمی‏گشت.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1390/06/23/525083_PhotoA.jpg


[ شنبه 91/6/11 ] [ 11:7 عصر ] [ مهسا آسایش ]

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. 
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.. 
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. 
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. 
مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".


[ جمعه 91/6/10 ] [ 11:59 عصر ] [ مهسا آسایش ]
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
امکانات وب
خرید بک لینک