زورق عشق | ||
از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگى و جوانمردى یافتم.
[ دوشنبه 91/11/9 ] [ 10:56 عصر ] [ مهسا آسایش ]
شهید علیرضا رنجبر در سال 1338 در آمل متولد گردید . بعد از اتمام تحصیلات موفق به اخذ دیپلم شد و چون کار ثابتی نداشت به کارهای مختلفی از قبیل بنایی و نجاری و غیره مشغول بود تا اینکه پدرش را در تصادف از دست داد و او مسئولیت خانواده را بر عهده گرفت. شهید رنجبر از نظر اخلاقی نمونه و بسیار متواضع و خیلی نسبت به مردم دلسوز بود و همیشه می گفت اول باید به کار مردم رسیدگی کرد . ایشان بعد از انقلاب در تمام تظاهرات شرکت می کرد تا اینکه انجمن اسلامی مسجد صاحب الزمان علیه السلام شروع به کار کرد. و او در آنجا فعالیت خود را آغاز کرد و در ساختن انجمن بسیار نقش فعالی داشت. گاهی اوقات خانواده اش می گفتند که شبها بیرون نرو چون ما غیر از تو کسی را نداریم ولی او قبول نمی کرد و می گفت از همه بالاتر خدا هست و شما خدا را دارید . در زمان فراغت از درس، کمک های اولیه را به اهالی محل می آموخت تا در مواقع اضطراری بتوانند به کمک دیکر برادران و خواهران خود بشتابند. این شهید بزرگوار در شب سه شنبه 60/11/6به اتفاق دیگر دوستان هم رزمش جلوی بیمارستان 17 شهریور به دست جلادان آمریکایی اعدام شد و شربت پر افتخار شهادت را نوشید. [ چهارشنبه 91/11/4 ] [ 10:41 عصر ] [ مهسا آسایش ]
شب سه شنبه نماز جماعت را با برادران خواندند و شام خوردند و بعد به خواندن دعای توسل پرداختند گویی به درگاه خدا توسل می جستند که همه با هم در آن شب شهید شوند .
بسم الله الرحمن الرحیم زندگی نامه شهید منوچهر قلی نژاد شهید منوچهر قلی نژاد در سال 1341 در شهر آمل چشم به جهان گشود . از ابتدای کودکی به همراه پدرش به جلسات درس و قرآن به مراسم عزاداری سید الشهدا می رفت و عشق و علاقه ای وافر به اسلام و قرآن کریم داشت . کلاس دوم راهنمایی را به پایان رسانیده و سپس برای کمک به تامین خانواده در کنار پدرش به کار پرداخت . او در دوران انقلاب همواره در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد و نسبت به روحانیت خصوصا امام احترام خاصی قائل بود . پس از انقلاب به همکاری در نهادهای انقلابی پرداخت . روزها کار می کرد و شبها به گشت و پاکسازس و شعار نویسی روی دیوارهای شهر می پرداخت . شب سه شنبه نماز جماعت را با برادران خواندند و شام خوردند و بعد به خواندن دعای توسل پرداختند گویی به درگاه خدا توسل می جستند که همه با هم در آن شب شهید شوند . آنگاه همه با هم به طرف انجمن اسلامی رفتند و چند قوطی رنگ برداشتند و عازم اسپه کلا شده و مشغول رنگ زدن بودند که صدای تیر اندازی را شنیدند . به سوی محل تیراندازی رفتند در انجا با گروه مزدوران جنگلی روبرو شدند . زمانی که یکی از مزدوران سیلی محکمی به گوش شهید جعفر هندوئی نواخت برادر شهید محمد نژاد یقه آن مزدور را چسبید و گفت خجالت نمی کشی که تو با اسلحه و او بدون اسلحه است و او را می زنی . سرانجام آن کافران از خدا بی خبر او و دیگر یارانش را جلوی بیمارستان 17 شهریور ناجوانمردانه شهید نمودند . او و دیگر یارانش به دیدار خدایشان شتافتند . [ چهارشنبه 91/11/4 ] [ 10:39 عصر ] [ مهسا آسایش ]
وقتی که مبارزات علیه رژیم طاغوت شروع شد شهید عبدی نژاد که در مکتب امام حسین علیه السلام بزرگ شده بود و نمی توانست ذلت را تحمل کند،با مردم وارد صحنه مبارزه شد و برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید
شهید عبدی نژاد در سال 1339 در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود . در سن 7 سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس چهارم ابتدایی تحصیل نمود . بعد از آن به شغل خیاطی مشغول شد. وقتی که مبارزات علیه رژیم طاغوت شروع شد شهید عبدی نژاد که در مکتب امام حسین علیه السلام بزرگ شده بود و نمی توانست ذلت را تحمل کند،با مردم وارد صحنه مبارزه شد و برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید. با سرنگونی رژیم پهلوی و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به رهبری امام عظیم الشان خمینی کبیر ، به این فکر بود که باید از دستاوردهای انقلاب محافظت شود برای همین خود را به ارتش معرفی کرد و در دوران آموزشی بود که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی شروع شد . او به کردستان اعزام شد و مجروح گشت تا اینکه بعد از خدمت سربازی به آمل باز می گردد و در مغازه جوشکاری برادرش مشغول کار می شود . شهید با مردم برخوردی خوب و دوستانه و رفتاری اسلامی داشته است. چند روز قبل از شهادتش سخت مشغول فعالیت می شود و به خانواده اش می کوید مانع فعالیت من نشوید و باید برای پیروزی اسلام و نابودی دشمنان اسلام فعالیت بیشتری کنیم ، شب 60/11/6 که جهت پاکسازی شهر به اتفاق دیگر برادران به آنجا رفته بودند توسط دشمن کمین زده می شود و با گلوله ایشان را به شهادت می رسانند . [ چهارشنبه 91/11/4 ] [ 10:35 عصر ] [ مهسا آسایش ]
سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها، ای مهربانترین فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی. تو، آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره زندگی. از مشرق دلها برآمدی و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست. در سال یازدهم هجرت رسول اکرم (ص) در آخرین سفرحج (در عرفه)، در مکه و در غدیرخم، در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران و یا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان که قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود که پیامبر هم در نیاز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بیمارى و پیرى مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. پیامبر اکرم (ص) یک ماه قبل از رحلت فرمود: " فراق نزدیک شده و بازگشت به سوى خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى گذارم و مى روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود." در حجه الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: "مناسک خود را از من فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید." روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و على بن ابیطالب (ع) تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: "به من خبر داده اند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد." روزی دیگر پیامبر (ص) با کمک علی (ع) و جمعی از یاران خود به قبرستان بقیع رفت و برای مردگان طلب آمرزش کرد . سپس رو به علی (ع) کرد و فرمود: " کلید گنجهای ابدی دنیا و زندگی ابدی در آن، در اختیار من گذارده شده و بین زندگی در دنیا و لقای خداوند مخیر شده ام، ولی من ملاقات با پروردگار و بهشت الهی را ترجیح داده ام." در چند روز آخر از زندگى رسول اکرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: "اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پارههاى امواج تاریک شب روى آورده است. من در روز رستاخیز پیشاپیش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئید. آگاه باشید که من درباره ثقلین از شما می پرسم، پس بنگرید چگونه پس از من درباره آن دو رفتار می کنید، زیرا که خدای لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمی شوند تا مرا دیدار کنند. آگاه باشید که من آن دو را در میان شما به جای نهادم آنگاه پیامبر (ص) با زحمت به سوی خانه اش به راه افتاد. مردم با چشمانی اشک آلود آخرین فرستاده الهی را بدرقه می کردند. در آخرین روزها پیامبر به علی (ع) وصیت نمود که او را غسل و کفن کند و بر او نماز بگزارد. علی (ع) که جانش با جان پیامبر آمیخته بود، پاسخ داد: " ای رسول خدا ، می ترسم طاقت این کار را نداشته باشم. " پیامبر (ص) علی (ع) را به خود نزدیک کرد . آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشیر، زره و سایر وسایل جنگی خود را خواست و همه آنها را به علی سپرد. فردای آن روز بیماری پیامبر (ص) شدت یافت اما او در همین حال نیز اطرافیان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می کرد. سپس به حاضران فرمود: " برادر و دوستم را بخواهید به اینجا بیاید." ام سلمه، همسر پیامبر گفت: " علی را بگویید بیاید. زیرا منظور پیامبر جز او کس دیگری نیست." هنگامی که علی (ع) آمد ، پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. آنگاه علی (ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بیهوش شد. با مشاهده این وضع، نواده های پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) به شدت گریستند و خود را روی بدن رسول خدا افکندند. علی (ع) خواست آن دو را از پیامبر (ص) جدا کند. پیامبر (ص) به هوش آمد و فرمود: "علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند، آن دو از من بهره گیرند و من از آنها بهره گیرم." سرانجام پیامبر (ص) هنگامی که سرش بر دامان علی (ع) بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد. جلوه هایی از حقیقت وجودی نبی اکرم (ص) در قرآن کریم بندهایی که از سویی خرافات و عادات زشت و از سوی دیگر ستمگران و سلطه جویان بر فکر و اندیشه و رفتار و حرکت تعالی جویانه انسان ها ایجاد کرده اند. او ?عبدخدا? معرفی شده است که با عبودیت و بندگی ذات حق، به عالی ترین درجه عبودیت دست یافته و از همه تعلقات و وابستگی ها رها شده است. گستره فیض و لطف نبی اکرم نه تنها همه مردمان و آدمیان که عالمیان را شامل شده و آن حضرت به عنوان ?رحمه للعالمین? معرفی شده است.... این توصیف ها گوشه ای از معرفی پیامبر (ص) در قرآن است که مروری همراه با تأمل و درنگ در این آیات و دیگر آیات، می تواند آفاق و ابعاد شخصیت الهی نبی اکرم (ص) را برای ما روشن سازد. در اینجا وصیت نامه امام مجتبی علیه السلام را که خطاب به برادر خود امام حسین علیه السلام است را می آوریم تا با گوش دل آخرین توصیه های امام خود را شنوا و سپس عامل باشیم. و این هم وصیتی است که از امالی شیخ(ره) نقل شده که به برادرش امام حسین(ع) فرمود: " هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین بن علی: اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، و انه یعبده حق عبادته، لا شریک له فی الملک، ولا ولی له من الذل، و انه خلق کل شیء فقدره تقدیرا، و انه اولی من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوی، و من تاب الیه اهتدی. فانی اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننی مع رسول الله صلی الله علیه و آله فانی احق به و ببیته، فان ابوا علیک فانشدک الله بالقرابة التی قرب الله عزوجل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلی الله علیه و آله ان تهریق فی محجمة من دم، حتی نلقی رسول الله صلی الله علیه و آله فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا بعده" ثم قبض (ع) .(1) " این است آنچه وصیت می کند بدان حسن بن علی به برادرش حسین بن علی: وصیت می کند که گواهی دهد معبودی جز خدای یکتا نیست که شریک ندارد، او پرستش می کند او را بدان جهت که شایسته پرستش است، شریکی در سلطنت ندارد و سرپرستی از خواری برای او نیست، و براستی که هر چیزی را او آفریده و بخوبی و به طور کامل اندازه گیری آن را مقدر فرموده، و شایسته ترین معبود، و سزاوارترین کسی است که او را ستایش کنند، هر که فرمانبرداری او کند راه رشد را یافته، و هر کس که نافرمانیش کند به گمراهی و سرگشتگی افتاده و هر کس به سوی او بازگردد راهنمایی گشته است. من تو را سفارش می کنم ای حسین به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذری، و از نیکوکارشان بپذیری، و برای آنها جانشینی و پدری مهربان باشی، و دیگر آنکه مرا کنار رسول خدا دفن کنی که من به او و خانه او شایسته تر از دیگران هستم... و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیری کردند، من تو را به حق قرابت و نزدیکی که خدا برای تو قرار داده و قرابتی که با رسول خدا داری سوگندت می دهم که اجازه ندهی در این راه به خاطر من به اندازه خونی که از حجامت گرفته می شود خون ریخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص) را دیدار کنیم و شکایت خود به نزد او بریم، و آنچه از این مردم پس از وی بر سر ما رفته به او گزارش کنیم..." این را فرمود و از دنیا رفت، درود خدا بر او باد. و در روایت شیخ مفید(ره) اینگونه آمده که پس از جریان مسموم شدن خود فرمود: " فاذا قضیت فغمضنی و غسلنی و کفنی و احملنی علی سریری الی قبر جدی رسول الله (ص) لا جدد به عهدا، ثم ردنی الی قبر جدتی فاطمة بنت اسد رضی الله عنها فادفنی هناک، و ستعلم یا ابن ام ان القوم یظنون انکم تریدون دفنی عند رسول الله(ص) فیجلبون فی ذلک، و یمنعونکم منه، و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امری محجمة دم". " چون من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما، و مرا در تابوت و به سوی قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا دیداری با او تازه کنم، سپس به سوی قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضی الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود است بدانی ای برادر که مردم گمان کنند شما می خواهید مرا کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپارید، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیری کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود." [ پنج شنبه 91/10/21 ] [ 10:37 عصر ] [ مهسا آسایش ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |